دوران مادها

امروز مي خواهيم به اولين سلسله اي که آريايي ها تشکيل دادند بپردازيم. پس بدون هيچ مقدمه اي به سراغ متن اصلي مي رويم
اطلاعات ما درباره تاريخ ماد معطوف به کتيبه هاي آشوري و بابلي و نوشته هاي دو مورخ يوناني ، هرودوت( هرودوت مورخ مشهور
يوناني است که به پدر تاريخ مشهور مي باشد. او در زمان پادشاهي خشايارشا در ايران - يعني حدود 2450 سال پيش - مي زيست) و
کتزياس ( کتزياس نيز يکي از مورخان يوناني است که در زمان پادشاهي داريوش دوم و اردشير دوم هخامنشي در ايران - يعني حدود 2385
سال پيش - - مي زيست ) است.اما به طور کلي و با وجود اين منابع اطلاعات ما درباره تاريخ ماد بسيار کم است ، به طوري که در تاريخ
سلسله هاي پادشاهي ايران، تاريخ هيچ سلسله اي به اندازه ماد اينقدر گنگ نيست. چرا که از خود سلسله ماد هنوز هيچ کاخ ، کتيبه يا اثر مهم
و معتبري پيدا نشده و در اينکه همين معدود آثار به جا مانده هم از دولت ماد باشد ، بين باستان شناسان اختلاف زيادي وجود دارد( مثلا شير
سنگي همدان ، که هر چند خيلي از باستان شناسان اعتقاد دارند از زمان مادها است ، اما وجود نداشتن مدرک معتبر در اين باره باعث وجود
شک هاي زيادي مي شود) به هر حال من سعي خواهم کرد هر آنچه که وجود دارد و معتبر تر است را ذکر کنم.

نخستين بار در کتيبه اي که از شلم نصر دوم ، پادشاه آشور به جا مانده از مادها ياد شده است. از متن کتيبه اين پادشاه که در حدود 2850
سال پيش مي زيست چنين استنباط مي شود: شلم نصر در 844 پ.م به سرزمين کردستان ، داخل شدو اين قسمت از مدت ها تحت نفوذ بابلي
ها بود و امير( شاه) آن (( مردوک موديک)) نام داشت. همين که اشوري ها نزديک شدند ،او فرار کرد و خزانه و اموالش جز غنايم فاتحين
گرديد بعد شلم نصر ((يانزو)) نامي را از قوم (( کاسي)) به پادشاهي (امارت) اين قسمت تعيين کرد ولي چون يانزو ياغي شد شلم نصر در
سال 838 پ.ش باز به اين قسمت لشکر کشيد و شورشي ها را به جنگل راند و به قسمت همجوار که به قول کتيبه هاي آشوري((پارسوآ)) نام
داشت ( دقيقا معلوم نيست در کتيبه هاي آشوري مقصود از پارسوآ همان سرزمين پارس است يا سرزمين ديگري) رفت و 28 امير(پادشاه) را
اسير کرد سپس او به مملکت (( آماداي )) ( مقصود از آماداي در کتيبه هاي آشوري همان ماد است ، چنانکه بعدا هم از ماد به همين عنوان
ياد مي کنند) و خرخار(مورخان تصور مي کنند خرخار همان کرمانشاه امروزي است ) لشکر کشيد و بالاخره يانزو را دستگير کرده و به
آشور برد. بعد از شلم نصر پادشاهان آشور بازهم به سرزمين مادها حمله ور شده و به انها خسارات زيادي وارد مي کردند. (( شمسي اداد ))
در 815 پ.م ، (( ادادنيراي سوم )) در 810 پ.م ، تيگلات پالسر چهارم در 744 پ.م و يکي از سرداران آشوري( که اسم او دقيقا معلوم
نيست) در 737 پ.م از پادشاهاني بودند که بدترين و مرگبارترين حمله ها را به مادها کردندو سارگن دوم نيز بنابر کتيبه اي که از خود به جا
گذاشته در 722 پ.م به سرزمين مادها حمله ور شده و حتي (( ديااکو )) را هم دستگير نمود.البته بعد از چندي با پا در مياني بزرگان ماد (
بر خلاف معمول) ديااکو آزاد شد. بعد از سارگن نوبت به سناخريب رسيد و بالاخره بعد از او آشوربانيپال پادشاه قدرتمند و ويرانگر آشوري
ها بر تخت نشست. او با فتح عيلام که رقيب ديرينه آشوري ها بود به اين سرزمين نيرويي تازه بخشيد. اما با مرگ آشوربانيپال مادها که از
اين وضع( يعني حملات مکرر آشوري ها ) خسته شده بودند با اتحاد با پادشاه بابل به نينوا ( پايتخت آشوري ها ) حمله کرده و آنرا سرنگون
ساختند.

در متن بالا خلاصه آنچه را که به تاريخ ماد مربوط مي شد - بر اساس کتيبه هاي آشوري ( و کتيبه هاي بابلي ولي به ميزان بسيار کمتر ) باز
گو کرديم. اين متن مسلما براي شرح تاريخ ماد کافي نيست و براي اين منظور مجبوريم به روايات هرودوت و کتزياس ( و در جاهاي کمي،
کتيبه هاي بابلي ) اکتفا کنيم. لازم به ذکر است هرودوت تعداد پادشاهان ماد را 4 و مدت حکومت آنها را حدود 150 سال دانسته ، در حاليکه
به عقيده کتزياس تعداد پادشاهان ماد 10 نفر و مدت حکومت آنها حدود 310 سال است. در مورد اين اختلاف نمي توان به درستي معلوم کرد
که کدام يک درست تر گفته اند و اصلا چرا چنين اختلاف زيادي بين نوشته هاي آنها وجود دارد. اما حسن پيرنيا ( مشير الدوله) در کتاب ((
تاريخ ايران باستان )) به اين عقيده است که احتمالا کتزياس تمام امراي(حاکم هاي) ماد ( که قبل از ديااکو بوده اند ) را هم ذکر کرده و در
واقع آنها را هم پادشاه دانسته. ولي هرودوت فقط کساني را ذکر کرده که به معناي حقيقي پادشاه تمام ماد بوده اند ( و ديگر در ماد مثل سابق
چندين امير و حاکم حکمفرما نبوده اند) . به هر حال ما در اينجا فقط روايت هرودوت را ذکر کرده و از کتزياس صرف نظر مي کنيم. چرا که
با همه اين اوصاف ، هنوز هم روايت هرودوت نزد مورخان امروزي قابل قبول تر است.

ديوکس(708 - 655 پ.م)
قبل از اينکه روايت هرودوت را ذکر کنيم بايد يک نکته را ياد آور شد: در اينکه آيا ديوکس همان ديااکوي است که سارگن دوم در کتيبه ي
خود از او ياد مي کند يا نه بين مورخان اختلاف است. برخي مورخان عقيده دارند که اصلا ديوکس شخصيت تاريخي نيست ( و فقط ساخته
ذهن هرودوت مي باشد ) اما به نظر اکثر آنها ديوکس همان ديااکوي کتيبه سارگن دوم است.
ديوکس پسر فرااورتس ، دهقاني بود که مانند ساير مادها در دهي مي زيست و هر دهي زندگي جداگانه داشت. اين شخص به سبب کفايت و
عدالت خواهي طرف رجوع مردم شد و مردم محاکمات خود را نزد او مي بردند. بعد از مدتي او به اين بهانه که رجوعات مردم زياد است و
نمي تواند به کارهاي شخصي خود برسد ، از اين کار کناره گرفت. بر اثر اين کناره گيري دزدي و غارت زياد شد و مردم جمع شده ، گفتند:
چون با اين حال زندگي سخت مي باشد بهتر است شخصي را پادشاه خود کنيم تا امنيت ما را حفظ کند و ما با راحتي به کارهاي خود بپردازيم.
بنابراين مردم ديوکس را به پادشاهي انتخاب کردند. ديوکس بعد از اينکه پادشاه شد براي خود محافظاني گذاشت و سپس به کمک مردم شهري
را بنا کرد ( که در محل همدان امروزي بود) در اينجا به امر شاه قصري بزرگ ساختند و..... ( از اينجا به بعد هرودوت به توصيف قصر
ديوکس مي پردازد که ما آنرا ذکر نمي کنيم ) ديوکس به محاکمات و عرايض مردم - همچون گذشته - رسيدگي مي کرد. همچنين او مانند
آشوري ها براي پذيرايي و ملاقات تشريفات خاصي گذاشت. مثلا خنده کردن يا آب دهن انداختن در حضور او ممنوع شد.

بالاخره ديوکس در 655 پ.م وفات يافت. سلطنت نسبتا طولاني او که حدود 50 سال طول کشيد صرف جمع آوري و متحد کردن طوايف
پراکنده ماد شد. چرا که علت اصلي ضربه خوردن مادهه از آَشوري ها اين بود که مادها قبيله هاي زيادي داشند و هيچ کدام با هم متحد نبودند.
در اين راه ديوکس به خاطر درايت و احتياط موفق بود و چون سناخريب ، پادشاه آشور ، به جنگ هاي طولاني با بابل و عيلام مشغول بود
فرصت نمي يافت به فکر کوهستان هاي دور و سخت سرزمين ماد ها بيفتد ، به خصوص که دولت ماد باج خود را مي پرداخت.

فرورتيش(655-633 پ.م)
به قول هرودوت بعد از ديوکس پسرش فرورتيش به پادشاهي رسيد. در ابتدا او سياست پدر خود را تعقيب مي کرد ، چرا که مي دانست ماد
هنوز چندان قوي نشده که خود را از قيد آشور خلاص کند. بنابراين مرتبا به آشور باج مي پرداخت ، ضمنا محل هايي را که به ماد هنوز
ملحق نشده بود به مملکت خود ضميمه کرد. پس از آن پادس را به تصرف در آورد و به مطيع کردن قسمت هاي ديگر فلات ايران پرداخت.
در اين زمان - در 645 پ.م- آشوربانيپال که عيلام و بخشي از بابل را فتح کرده بود ، به کارهاي داخلي آشور و بنا کردن قصور و عيش و
عشرت مي پرداخت. بعد از مدتي فرورتيش که مملکت خود را وسيع ديد نخواست ديگر به آشور باج دهد ( يا به عبارت ديگر از شر آَشور
خلاص شود ) ، غافل از اينکه سپاه مادها هنوز آنقدر ورزيده نبود که بتواند با سپاه قدرتمند و با تجربه آشور بجنگد. بر اثر اين اشتباه مادها به
آَشور حمله برده و شکست خوردند و شاه(فرورتيش) هم در حين جنگ کشته شد. مدت سلطنت او حدود 22 سال بود.

هووخ شتر(633-585 پ.م)
بعد از فرورتيش نوبت به پادشاهي پسرش ، هووخ شتر ( يا به قول هرودوت کياکسار) رسيد. هووخ شتر از پادشاهاني است که نظايرشان در
تاريخ کم است. و همان طور که به ديااکو (ديوکس) لقب کوروش زمان هخامنشيان را مي دهند بايد نقش هووخ شتر در دولت ماد را نيز مانند
نقش داريوش اول(بزرگ) در سلسله هخامنشيان دانست. در اين زمان اوضاع ماد بسيار خطرناک بود و هووخ شتر هم اين را به خوبي دريافته
بود. پس تصميم گرفت که ابتدا سپاه ماد را اصلاح کند. او به جاي سپاه چريکي ماد که از عهده سپاه ورزيده آشوري بر نمي آمد ، سپاهي به
شيوه آشوري ها ترتيب داد و آنرا دائمي کرد. بعد هووخ شتر سپاه خود را از نظر بدني و وسايل جنگي تقويت کرده و بالاخره به آشور حمله
برد. آَشوري ها سخت مقاومت کردند ولي بالاخره سردار آشوري شکست خورد و سپاه ماد نيز وارد آشور گشته ، نينوا را محاصره کردند. اما
مادها مي دانستند که نينوا به خاطر استحکامات دفاعي زياد و مقاوم خواهد توانست در برابر آنها ايستادگي کند و به اين ترتيب محاصره نينوا
طول کشيد. همه چيز داشت خوب پيش مي رفت و نينوا تا نزديکي هاي سقوط پيش مي رفت که ناگهان خبر حمله سکاها به ايران به هووخ
شتر رسيد. بنابراين او مجبور شد محاصره نينوا را ترک کرده و به حفظ مملکت خود بپردازد. اين بود که در نزديکي درياچه اروميه با سکاها
مصاف داده و شکست خورد و مجبور شد شرايط سنگين آنها را بپذيرد. از اين زمان تا حدود 25 سال بعد سکاها که مي ديدند کسي قدرت
مقابله با آنها را ندارد شروع به تاخت و تاز و غارت در فلات ايران ( و ديگر مناطق) کردند. چرا که آشوري ها به واسطه جنگ با ماد
ناتوان ، و خود مادي هاي غالب هم ، مغلوب آنها شده بودند. اما بعد از اين 25 سال بالاخره هووخ شتر سکاها را شکست داده ، آنها را از
ايران بيرون کرد. سپس هووخ شتر به اجراي خيال ديرين خود ، يعني شکست آشور ، پرداخت.

در اين زمان ، اوضاع آشور بسيار بد بود. آشوري ها در نيمه قرن هفتم پ.م ، يعني 40 سال قبل از انقراض به اوج عظمت خود رسيدند.
عيلام ، دشمن ديرينه ي آشور ويران شد ، مصر به تسخير در آمد و خلاصه اينکه آشور به يک امپراطوري بزرگ در خاورميانه تبديل شد.
اما براي مردم کوچکي مانند آشور نگه داشتن اين همه اقوام با فرهنگ ها و آداب و رسوم متفاوت بسيار مشکل و تقريبا محال بود. بنابراين
آشوري ها مجبور مي شدند به شيوه هاي خشن و جنگي متوسل شوند. اما از وقتي آريايي ها ( مادها) به آَشوري ها فشار آوردند ، کاملا معلوم
شد که آشور ديگر آن قدرت سابق را ندارد. اين بار پادشاهان با تدبيرآشور مانند آَشور حيدين و آشوربانيپال سعي کردند با دسايس و حيله هاي
گوناگون ( مثلا آشور بانيپال دختر خود را به يکي از بزرگان با نفوذ مصري داد تا از شورش آنها جلوگيري کند) و از بين بردن اتحاد قبيله
هاي مختلف مادي و ديگر اقوام به حيات سياسي خود ادامه دهند. اما اين کارها فقط براي مدت کوتاهي نتيجه بخش بود و بعد بالاخره آشور هم
، منقرض شد.
آشوربانيپال در 625 پ.م در گذشت و پسرش (( آشور اتيل او کي ني )) بر تخت نشست. بعد از نوبت پادشاهي (( سين شاروکين)) رسيد و
در زمان او آشور منقرض شد.

درباره نحوه شکست آشوري ها علاوه بر نوشته هاي هرودوت و کتزياس ، دو کتيبه مهم بابلي در سال 1278 ه.ش توسط باستان شناسان
آلماني کشف شد که يکي متعلق به همدست هووخ شتر ، نبوپالاس سار ، و ديگري متعلق به نبونيد پادشاه بابل ( معاصر با کوروش بزرگ)
بود. از متن اين دو کتيبه چنين استنباط مي شود که چون آشوري ها در حملات گذشته با بابلي ها و خدايانشان بسيار بد رفتار کرده بودند ، آنها
اکنون منتظر فرصتي بودند تا از آشوري ها انتقام بگيرند. بدين منظور پادشاه بابل در آن زمان ، يعني نبوپالاس سار ، که ضعف آشور را مي
ديد به اين سرزمين حمله برد. اما به خاطر مقاومت آشوري ها نتوانست پيروز شود. براي همين از دشمن سرسخت آشور ، يعني ماد ، کمک
طلبيد. هووخ شتر هم فرصت را مناسب ديد و بدين ترتيب مادها با بابلي ها متحد شدند. ( براي تحکيم اين اتحاد هووخ شتر دختر خود -
آميتيس - را به عقد پسر نبوپالاس سار - بخت النصر - در آورد) يک سال بعد مادها و بابلي ها به فرمان هووخ شتر به نينوا ، پايتخت آَشور ،
حمله بردند. در ابتد سپاه آشور سخت مقاومت کردند اما متحدين به واسطه اوضاع خوب( مثلا در سپاه آشور طاعون شيوع پيدا کرد) و مساعد
بالاخره توانستند نينوا را تسخير کرده و به چندين دهه قدرت نمايي آشوري ها پايان دهند.











سالنامه بابلي متعلق به نبونيد ، در اين سالنامه شرح وقايع مهمي چون نحوه تسخير آشور ، پيمان اتحاد ميان پادشاهان ماد و بابل ،
نحوه ويران کردن نينوا و ... ثبت شده است. قدمت: حدود 2590 سال پيش محل نگهداري: موزه لندن

نينوا هم که قبل از انهدامش ، پايتخت تمام آسياي غربي و يکي از بزرگترين شهرهاي دنياي آنروز به شمار مي رفت ، چنان عرضه غارت
گشت که جز ويرانه هايي چيزي از آن باقي نماند.
درباره نوشته هاي هرودوت راجع به اين اتفاق نيز بايد گفت که او شرح ماجرا را خيلي کلي توضيح داده و وعده کرده که بعدا ماجرا را
مشروح تر (جزئي تر) روايت کند ، اما قول خود را فراموش کرده است.
اما وضع خاورميانه ( از نظر تقسيمات جغرافيايي) بعد از سقوط آشور اينگونه بود: بين النهرين پاييني(جنوبي) ، سوريه و فلسطين به بابل
رسيد و کاپادوکيه(مملکتي در حدود ترکيه شرقي امروزي) و بين النهرين بالايي(شمالي) تا رود قزل ايرماق( در آذربايجان امروزي) نصيب
ماد شد. از اينجا به بعد مادها با دولت قوي ليديه در افتادند. چند سالي بين اين دو دولت صلح برقرار بود تا اينکه بالاخره در حدود 590 پ.م
هووخ شتر جنگي را آغاز کرد. اين جنگ تا 5 سال طول کشيد و در آخر - بي آنکه نتيجه اي حاصل شود - دو طرف با هم صلح کردند.
براي تحکيم اين صلح پادشاه ليديه ، آليات ، دختر خود را به وليعهد هووخ شتر داد. يک سال بعد از انعقاد اين صلح ، هووخ شتر وفات يافت.










نقشه امپراتوري ماد و همسايگانش(بابل ليدي و مصر) بعد از فتح آشور يعني حدود2610 سال پيش - همان طور که در اين نقشه
مشخص مي باشد امپراتوري ماد در آن زمان بزرگترين کشور بوده است.

آستياگ - آژدهاک(584 - 555 پ.م)
آژدهاک يا به قول هرودوت آستياگ بعد از پدر با تدبير و با عزم خود ، هووخ شتر ، پادشاه شد. وقتي که آژدهاک بر تخت نشست ، دولت ماد
بزرگترين دولت آسياي غربي(خاورميانه) به شمار مي رفت و ابهتي که هووخ شتر به ماد داده بود ، دلالت مي کرد بر اينکه اين دولت آينده
اي درخشان خواهد داشت ، اما خيلي زود دولت ماد به دست کوروش منقرض شد.
اژدهاک در شروع سلطنت خود مي خواست به جهانگيري هاي هووخشتر ادامه دهد اما به زودي فهميد که اوضاع آسياي غربي و موقعيت
دولت هاي همجوار مانع از اين کار است. زيرا اگر ماد مي خواست از طرف غرب توسعه يابد ، مي بايست با دولت ليدي و بابل بجنگد. دولت
ليدي به خاطر تلاش هاي (( آليات و کرزوس)) قوي بود. به علاوه دختر آليات، ملکه ماد(همسر آژدهاک) به شمار ميرفت. بابل هم پادشاهي
داشت مانند بخت النصر. فعال و بااراده و درافتادن با چنين پادشاهي به صلاح ماد نبود ، به خصوص که خواهر آژدهاک-آميتيس- ملکه بابل
(همسر بخت النصر) بود. از طرف ديگر ليديه و بابل هم چون قدرت ماد را مي ديدند، نمي خواستند بهانه اي براي جنگ ايجاد کنند. بدين
ترتيب در مدت سي سال صلح و آرامش بين اين سه دولت برقرار بود. اما چندي بعد اوضاع بابل به گونه اي رقم خورد که آژدهاک دوباره به
فکر اجراي خيال ديرين خود، يعني تسخير بابل، افتاد. چرا که بعد از فوت بخت النصر جنگ و دعواي داخلي در بابل شروع شد و بالاخره
پس از اينکه چند نفر بر تخت نشسته و به زودي کشته شدند، کاهنان بابل شخصي به نام نبونيد را به پادشاهي رساندند. هر چند که او شخصي
نبود که بتواند در چنين موقعيت سختي بابل را اداره کند و کاهنان بابل فقط به خاطر همکاري نبونيد با آنها او را بر تخت سلطنت نشاندند. با
وجود اين نفاق ، آرامش سياسي بابل به خاطر ابهتي که اين دولت در زمان بخت النصر و پدرش پيدا کرده بود ، به هم نخورد و اکثر مملکت
هاي داخلي همچنان فرمانبردار بوده و مملکت هاي خارجي هم ، مانند مصر و ليديه ، طمع نمي ورزيدند. اما دولت ماد که به خوبي از اوضاع
داخلي بابل آگاه بود ، فرصت را مناسب ديده و آژدهاک با سپاهي داخل بابل گشت. جزئيات اين جنگ معلوم نيست و حتي نمي دانيم که اصلا
طرفين چند بار با هم جنگ کرده و کدام يک پيروز شده اند. ولي از يک کتيبه نبونيد چنين استنباط مي شود که اگر کوروش بر آژدهاک قيام
نکرده بود جنگ ماد با بابل ادامه مي يافت.

راجع به قيام کوروش بر آژدهاک اسنادي که وجود دارد نوشته هاي هرودوت ، کتزياس و گزنفون (مورخ مشهور يوناني که در زمان اردشير
دوم هخامنشي مي زيست) مي باشد. همچنين نبونيد هم در اين باره از خود کتيبه اي به جا گذاشته. او در اين کتيبه به شرح خوابي که ديده
پرداخته است. نبونيد نوشته که مردوک ( بزرگترين خداي بابلي ها) در اين خواب به او گفته که کوروش بر پادشاه ماد قيام کرده و او را
شکست داده است. از متن اين کتيبه چنين استنباط مي شود که نبونيد ، قبل از حمله آژدهاک قصد داشته معبد ((سين)) در حاره ( منطقه اي در
شمال شرقي عراق امروزي) را تعمير کند ، اما به خاطر حمله آژدهاک نتوانسته به قصد خود بپردازد و بنابراين از اينکه کوروش مادها را
شکست داده بي نهايت خوش حال بود. چرا که اکنون مي توانست تعمير معبد ((سين)) را از سر بگيرد. با توجه به آنچه گفتيم مشخص مي
شود که مادها بر بابلي ها پيروز شده و کوروش موقتا آنها را از دست اين رقيب قوي خلاص کرد .

اما درباره نوشته مورخان يوناني بايد گفت که روايت آنها ، در بعضي قسمت ها ، کمي غير واقعي به نظر ميرسد. به هر حال و با اين وجود
نمي توان از کنار نوشته هاي اين سه مورخ به راحتي گذشت ؛ چرا که به غير از اين نوشته ها شرح جزئي از اين واقعه(و به طور کلي تاريخ
ماد) وجود ندارد.نکته ديگر درباره روايات هرودوت،کتزياس و گزنفون اينست که به طور کلي بين نوشته هاي آنان اختلاف زيادي ديده مي
شود. اما ما در اينجا فقط روايت هرودوت را ذکر مي کنيم، چرا که روايت هرودوت نسبت به گزنفون و کتزياس بسيار واقعي تر به نظر مي
رسد. خود هرودوت هم چنين مي گويد که درباره کوروش و نحوه قيام کردنش ، در زمان او 4 روايت وجود داشته است. شايد علت اختلاف
زياد نوشته هاي اين سه مورخ همين باشد که هر کدام از روايتي پيروي مي کرده اند.
آژدهاک شبي خواب وحشتناکي ديد و تعبير آنرا از مغ ها ( به روحانيون زردتشتي ، مغ نيز گويند) خواست. آنها نيز به آژدهاک گفتند: پسر
ماندانا ( دختر آژدهاک) يعني نوه ات روزي تو را از سلطنت برکنار خواهد کرد. بنابراين آژدهاک دختر خود ، ماندانا را به عقد کمبوجيه(دوم)
که حاکم پارس بود در آورد و دستور داد تا اگر ماندانا پسري به دنيا آورد ، فورا او را بکشند. چندي بعد ماندانا پسري به دنيا آورد که نامش
را کوروش(سوم) گذاشتند.آژدهاک تا اين خبر را فهميد به وزير خود ، هارپاگ دستور داد تا او را بکشد. اما هارپاگ پس از مشورت با
همسرش تصميم گرفت که به جاي اين که خود اين کار را بکند ، کشتن کوروش را به کس ديگري بسپارد. به همين خاطر او را به چوپان
شاهي سپرد. اما زن چوپان که به تازگي طفل خردسال خود را از دست داده بود ، تصميم گرفت تا کوروش را پيش خود نگه دارد. بدين
ترتيب کوروش در خانواده چوپان بزرگ شد. وقتي به سن نوجواني رسيد ، همبازي نجيب زادگان( پسرهاي افراد بزرگ و محترم در دربار)
گرديد. تا اينکه بر اثر دعواي که بين کوروش و و يکي از پسرها روي داد ، کوروش با آژدهاک ديدار کرد. آژدهاک از طرز رفتار و گفتار
کوروش به شباهت او به خودش پي برد و متحير شد. سپس آژدهاک با توجه به سن کوروش ، دستور داد تا چوپان را به دربارش آوردند و
بالاخره با شکنجه از او اقرار گرفتند که اين پسر ، نوه آژدهاک است. آژدهاک بعد از فهميدن ماجرا از هارپاگ توضيح خواست. هارپاگ هم
تمام قضيه را براي او شرح داد. آژدهاک در باطن خود از هارپاگ خشمگين بود ولي به روي خود نياورد و تصميم گرفت طور ديگري انتقام
بگيرد. او چنين وانمود کرد که از اين اتفاق خوش حال است و بنابراين به هارپاگ گفت اکنون پسرت را نزد من بفرست تا با کوروش همبازي
شود. هارپاگ خيالش راحت شد و تنها فرزندش را که 13 ساله بود نزد آژدهاک فرستاد. آژدهاک دستور داد سر پسر هارپاگ را بريده و از
گوشت او غذايي درست کردند. سپس در ضيافتي که به خاطر نجات يافتن کوروش ترتيب داده شده بود ، هارپاگ گوشت پسر خود را بدون
اينکه اطلاعي داشته باشد خورد. بعد از تمام شدن ضيافت ، آژدهاک با نشان دادن استخوانهاي پسر هارپاگ به او فهماند که گوشت چه کسي
را خورده. هارپاگ از اين واقعه بسيار اندوهگين شد ، اما او هم به روي خودش نياورد و حتي با شاه با خوش رويي رفتار کرد. آژدهاک بعد
از اينکه از هارپاگ انتقام گرفت ، دوباره نگران تعبير خوابي شد که ديده بود.

اما مغ ها که وضع پادشاه را ديدند به او چنين گفتند که در واقع خواب تو به نوعي تعبير شده و کوروش پادشاه(حاکم) پارس خواهد شد. به
اين ترتيب آژدهاک هم با وجود نگراني که داشت ، قضيه را از ياد برد. اما کوروش دوباره به پيش پدر و مادر خود ، در پارس برگشت و در
آنجا زندگي مي کرد تا به سن جواني رسيد. در ابتدا کوروش قصد قيام نداشت ، اما هارپاگ که ميخواست از آژدهاک انتقام بگيرد ، مرتبا براي
کوروش نامه مي فرستاد و او را تحريک مي کرد. به خصوص که خبر شجاعت و دلاوري کوروش به او رسيده بود. سرانجام کوروش به
خاطر تحريک هاي هارپاگ و نيز اينکه خود به اين نتيجه رسيد بود که پارس ها مي توانند از زير بندگي مادها در آيند ، با سپاهي انبوه به
جنگ با مادها رفت. آژدهاک نيز سپاهي ترتيب داد و به جنگ با کوروش فرستاد. جنگ دو سپاه ادامه داشت تا بالاخره سپاه کوروش به خاطر
اينکه بخش زيادي از سپاه آژدهاک به دليل ظلم هاي او اسلحه خود را کنار گذاشتند و حاضر به جنگ نشدند ، پيروز شد و با تصرف همدان
کوروش ، علاوه بر تاسيس امپراتوري هخامنشيان ، دولت مادها را نيز منقرض کرد. سپس هرودوت گويد: اين بود سلطنت آژدهاک که 35
سال دوام داشت. بعد از پيروزي پارس ها او با احترام در دربار هخامنشيان زندگي کرد تا بالاخره وفات يافت. درباره خصلت هاي آژدهاک
نمي توان به درستي قضاوت کرد ؛ چرا که هرودوت او را پادشاهي ظالم و شديدالعمل دانسته اما به عقيده گزنفون آژدهاک پادشاهي مهربان و
رئوف بود. به هر حال آنچه که درباره خصلت آژدهاک مسلم مي باشد ، تنبلي ، تجمل گرايي و بي تدبيري او است.


چرا دولت ماد منقرض شد؟
چنانکه ديديم عمر دولت مادها بسيار کوتاه بوده و بين زماني که اين دولت به اوج رسيد(606 پ.م ، با فتح آَشور) و زماني که سقوط کرد(
حدود ???پ.م) فقط 56 سال فاصله بود. هر چند منابع قديمي در اين باره هيچ توضيح صريحي نمي دهند ، اما به طور غير مستقيم مي توان
دليل کوتاهي عمر دولت ماد را فهميد: بعد از فوت هووخ شتر دولت ماد به بزرگترين امپراطوري خاورميانه تبديل شده بود. و به همين دليل
در زمان آژدهاک درباريان و نجباي مادي و نيز خود پادشاه در زندگي با تجمل و عيش و عشرت غرق گشته و سست شدند. سپاه هم در مدت
سلطنت طولاني آخرين شاه ماد بي کار مانده و صفات جنگي ( مانند روحيه شجاعت ، نظم و انضباط و .... ) خود را از دست دادند. بدين
ترتيب در مقابل رقيب تازه نفس خود ، يعني پارسي ها که مردمي کوهستاني با زندگي ساده و بدون تجمل بودند ، نتوانستند مقاومت کنند. هر
چند هرودوت دليل اصلي شکست سپاه آژدهاک را چيز ديگري مي داند (کنار گذاشتن اسلحه توسط بخش اعظمي از سپاه به خاطر ظلم هاي
آژدهاک) اما مسلما دليلي که ذکر کرديم تاثير گذارتر بوده است. اين اتفاق نه فقط براي ماد بلکه براي هخامنشيان هم افتاد. و شرايط آنها بعد از
فوت داريوش اول دقيقا شبيه زماني بود که هووخ شتر فوت کرد. در هر دو مورد خود شاه ها بسيار با تدبير ، بزرگ و شجاع بودند اما
جانشينان آنها درست برعکس. فقط در اين دو مورد يک تفاوت ديده مي شود: اصلاحات داريوش در نظام تشکيلاتي هخامنشيان و نظمي که او
به اين سلسله داد ، عاملي شد تا هخامنشيان با وجود جانشيناني که اکثرا بي لياقت بودند ، اما حدود 220 سال دوام يابد. ولي درباره دوره
مادها چنين نبود . همچنين بعد از هخامنشيان نيز اسکندر به همين سرنوشت دچار شد و .......


دولت ماد اگرچه خيلي زود منقرض شد اما از اين لحاظ که براي اولين بار در خاورميانه آريايي ها بر تمام ملل استيلا پيدا کردند ، اهميت
دارد. چرا که تا آن روز هر دولتي که بر خاورميانه برتري پيدا مي کرد ، نژادي سامي ( سامي و آريايي از بزرگترين نژاد ها هستند که
امروزه نژاد ريشه اي بيشتر ملل از اين دو نژاد مي باشد. از مهمترين ملل سامي مي توان به اعراب و بني اسرائيل(يهوديان) اشاره کرد)
داشت. اما دولت ماد براي اولين بار تسلط مردمان سامي نژاد را بر خاورميانه متزلزل کرده و دولت هخامنشيان کاري را که مادها شروع
کرده بودند ، به پايان رساندند. بنابر آنچه گفته شد مورخين هخامنشيان را متمم دوره مادي ها مي دانند. چرا که هيچ تغيير قابل توجهي از نظر
نژاد ، زبان و فرهنگ در سلسله بعد از مادها روي نداد ، فقط يک سلسله ايراني جاي يک سلسله ايراني ديگر را گرفت. همچنين پارسي ها
چيز هاي زيادي مانند نوع لباس را از ماد ها ياد گرفتند.(اقتباس کردند)

اما در پايان بايد بگويم درباره مذهب ، تشکيلات سياسي ، خط ، زبان ، صنعت و خلاصه تمدن مادي ها چيز زيادي نمي توان گفت ؛ همان
طور که قبلا اشاره کردم هنوز هيچ اثر مهم يا کتيبه اي از دوران مادها پيدا نشده و همين قضاوت ما را درباره نوع تمدن آنها بسيار مشکل مي
کند. البته چند اثر پراکنده در غرب ايران وجود دارد که بعضي مورخين آنها را به دوران ماد ها نسبت مي دهند. (از مهمترين اين آثار مي
توان به شير سنگي و نيز تپه هگمتانه اشاره کرد.) اما درباره اينکه آيا آنها واقعا از دوران مادها هستند ، هيچ دليل محکمي وجود ندارد.









شير سنگي ، واقع در يکي از ميدان هاي همدان. بسياري از باستان شناسان و مورخان معروف مانند ندلکه اين شير را به زمان مادها
نسبت مي دهند. اما هنوز هيچ دليل معتبري بر اثبات اين ادعا وجود ندارد.























نماهايي از تپه هگمتانه - همدان








بقاياي يک کانال آب در تپه هگمتانه











تعدادي از شالي ستون هاي کشف شده از تپه هگمتانه که احتمالا متعلق به دوران مادها است. هر چند که شباهت زيادي بين اين شالي
ستون ها با شالي ستون هاي تخت جمشيد ديده مي شود محل نگهداري: همدان - موزه هگمتانه








اشياء نوک تيز ؛ شبيه به چاقو مشکوفه از تپه هگمتانه محل نگهداري: موزه هگمتانه