شرح زندگي نامه قائم مقام فراهاني



29صفرسال 1251هجري قمري، ميرزا ابولقاسم قائم مقام فراهاني اديب و سياستمدار دوره قاجار به دستور محمد عليشاه قاجار بقتل رسيد.
او فرزند ميرزا بزرگ از مردم هزاوه اراك بود .ميرزا ابولقاسم مشاغل ديواني را با وزارت عباس ميرزا آغاز كرد . بعد از مرگ فتحعليشاه
به مقام صدارت محمد شاه رسيد ولي همچون گذشته با دشمني هاي درباريان كه وجود او مانعي براي مقاصد شوم خود مي دانستند، از مقام
خود عزل شد. بدين ترتيب ميرزا ابولقاسم قائم مقام فراهاني در باغ نگارستان زنداني و سپس كشته شد .گفتني است كه وي افزون بر تبحر
در سياست وكشور داري ، در شعر و ادب نيز صاحب نظر بود و از پيشروان سبك جديد ادبي ايران بشمار مي رفت . «منشآت قائم مقام»
از جمله آثار ارزنده اوست .

ميرزا ابوالقاسم فراهاني، فرزند سيد الوزراء ميرزا عيسي، معروف به ميرزا بزرگ از سادات حسيني و از مردم هزاره فراهان، از توابع
اراک بود. در سال 1193 ه. ق به دنيا آمد و زير نظر پدر دانشمند خود تربيت يافت و علوم متداوله زمان را آموخت. در آغاز جواني به
خدمت دولت درآمد و مدتها در تهران کارهاي پدر را انجام مي داد. سپس به تبريز نزد پدرش، که وزير آذربايجان بود، رفت. چندي در دفتر
عباس ميرزا وليعهد به نويسندگي اشتغال ورزيد و در سفرهاي جنگي با او همراه شد و پس از آن که پدرش انزوا گزيد، پيشکاري شاهزاده را
به عهده گرفت. نظم و نظامي را که پدرش ميرزا بزرگ آغاز کرده بود، تعقيب و با کمک مستشاران فرانسوي و انگليسي سپاهيان ايران را
منظم کرد و در بسياري ازجنگهاي ايران و روس شرکت داشت.

در سال 1237 ه.ق پدرش ميرزا بزرگ قائم مقام درگذشت و بين دو پسرش، ميرزا ابوالقاسم و ميرزا موسي، بر سر جانشيني پدر نزاع
افتاد و حاجي ميرزا آقاسي به حمايت ميرزا موسي برخاست، ولي اقدامات او به نتيجه نرسيد و سرانجام ميرزا ابوالقاسم به امر فتحعلي شاه به
جانشيني پدر با تمام امتيازات او نائل آمد و لقب سيدالوزراء و قائم مقام يافت و به وزارت نايب السلطنه وليعهد ايران رسيد و از همين تاريخ
بود که اختلاف حاجي ميرزا آقاسي و قائم مقام و هم چنين اختلاف "بزيمکي(خودي)" و "اوزگه(بيگانه)" به وجود آمد.

قائم مقام که ذاتاً مردي بينا و مغرور بود با بعضي از کارهاي وليعهد مخالفت مي کرد، پس از يکسال وزارت در اثر تفقين بدخواهان به اتهام
دوستي با روسها از کار برکنار شد و سه سال را در تبريز به بيکاري گذراند.

اما پس از سه سال معزولي و خانه نشيني، در سال 1241 ه.ق دوباره به پيشکاري آذربايجان و وزارت نايب السلطنه منصوب شد.

در سال 1242 ه.ق فتحعلي شاه به آذربايجان رفت و مجلسي از رجال و اعيان و روحانيون و سرداران و سران ايلات و عشاير ترتيب داد،
تا درباره صلح يا ادامه جنگ با روسها، به مشورت پردازند. در اين مجلس تقريباً عقيده عموم به ادامه جنگ بود. اما قائم مقام بر خلاف
عقيده همه با مقايسه نيروي مالي و نظامي طرفين، اظهار داشت که ناچار بايد با روسها از در صلح درآمد. اين نظر، که صحت آن بعدها بر
همه ثابت شد، در آن روز همهمه اي در مجلس انداخت و جمعي بر وي تاختند و او را به داشتن روابط نهاني با روسها متهم کردند. پس
دوباره از کار برکنار و به خراسان اعزام شد.

جنگ با روس ادامه يافت و به شکست ايران انجاميد؛ تا در ماه ربيع الثاني سال 1243 ه.ق برابر با نوامبر 1827 م. قواي روس به
فرماندهي "گراف پاسکوويچ" تا تبريز راند. شاه قائم مقام را از خراسان خواست و دلجويي کرد و با دستورهاي لازم و اختيار نامه عقد صلح
به نام وليعهد، به تبريز روانه نمود.

ميرزا ابوالقاسم در کار صلح و عقد معاهده با روس، جديت فراوان کرد و در ضمن معاهده، تزار را حامي خانواده عباس ميرزا ساخت و
پادشاهي را با وجود برادران بزرگ و مقتدر ديگر در فرزندان او مستقر کرد.

عهد نامه ترکمن چاي در پنجم شعبان 1243 ه.ق برابر 21 فوريه 1828 ميلادي به خط قائم مقام تنظيم و امضا شد و قائم مقام که خود
حامل نسخه عهد نامه بود، به تهران آمد و درباره ي آن توضيحات لازم داد و شش کرور تومان غرامت را که مطابق عهدنامه بايستي به
دولت روس پرداخت شود، گرفت و بار ديگر با سمت پيشکاري آذربايجان و وزارت وليعهد به تبريز مراجعت کرد.

در اوايل سال 1249 ه.ق نايب السلطنه براي دفع فتنه ياغيان افغاني عازم هرات شد و قائم مقام را نيز همراه برد. عباس ميرزا که بيماري
سل داشت، در مشهد بستري شد و فرزند خود، محمد ميرزا، را مامور فتح هرات کرد. هرات در محاصره بود که عباس ميرزا در گذشت و
قائم مقام، که جنگ را صلاح نمي دانست، با يارمحمد خان افغاني عهدنامه صلح بست و به تهران بازگشت. محمد ميرزا در ماه صفر سال
1250 ه.ق به تهران وارد شد و در همان ماه جشن وليعهدي او به جاي پدر برپا شد و وليعهد ايران به فرمانروايي آذربايجان و قائم مقام به
وزارت او عازم تبريز شدند.

چندي نگذشت که فتحعلي شاه در جمادي الاخر سال 1250 ه.ق در اصفهان درگذشت. اين خبر به آذربايجان رسيد و محمد شاه قصد
عزيمت به پايتخت را کرد. قائم مقام جهانگير ميرزا و خسرو ميرزا، دو برادر شاه را، که در قلعه ي اردبيل زنداني بودند، نابينا کرد و
وسايل جلوس او را فراهم آورد. در ماه رجب، در تبريز، خطبه به نام او خوانده شد و شاه به زودي به همراهي قائم مقام به تهران حرکت
کرد و روز 14 شعبان به تهران وارد شد و مجدداً مراسم تاجگذاري برگزار و قائم مقام به منصب صدارت مشغول مملکت داري شد و ظل
السلطان، فرمانفرما، ملک آرا، رکن الدوله و ساير اعمام شاه و گردنکشان ديگر را به جاي خود نشاند. اما با اين همه خدمت، به صدارت
محمد شاه دير نپاييد و سختگيريهاي او و سعايت حاسدان و مخصوصاً فتنه انگيزيهاي بيگانگان، عاقبت شاه را بر وي بدگمان کرد تا در سال
دوم سلطنت خود دستور داد او را در باغ نگارستان، محل ييلاقي خانواده ي سلطنتي، زنداني و پس از چند روز خفه کردند و بدين قرار به
زندگاني مردي که از بزرگان ايران و ابلغ المترسلين آن زمان بود، پايان داده شد.

قائم مقام مردي فوق العاده با هوش و صاحب فکر و ثابت عزم و خلاصه «يک ديپلمات صحيح و به معني ايراني» بود که به واسطه ي
اطلاعات و تجارب خود، به اوضاع و احوال سياست همسايگان ايران به خوبي آشنا و به قدر تسلط کاردينال مازارن بر لويي چهاردهم، در
مزاج شاه جوان ايران نفوذ داشت و با اين حال محال بود از او امتيازاتي که به ضرر دولت باشد، به دست آورد. انگليسيها يقين داشتند تا او
مصدر کار است، ممکن نيست بتوان در امور داخلي ايران رخنه کرد. نويسندگان انگليسي، که در آن تاريخ در ايران سياحتمي کردند، مانند
ليوتنان کونولي، دکتر وولف و فريزر، همه در عين ستايش، قائم مقام را به دوستي با روسها و تحريک عباس ميرزا، نايب السلطنه، به
سرپيچي از نصايح دوستان انگليسي و طرح نقشه ي تصرف هرات متهم مي کنند و حس بدبيني و دشمني فوق العاده خود را نسبت به اين
مرد بزرگ، که در آن هنگام تنها کسي بود که مي توانست ايران را به خوبي اداره کند، پنهان نمي دارند.

مجموعه رسائل و منشات قائم مقام ، که حاوي چند رساله و نامه هاي دوستانه و عهد نامه ها و وقفنامه هاست و محمود خان ملک الشعرا
مقدمه اي بر آن نوشته، به اهتمام فرهاد ميرزا در سال 1280 ه.ق در تهران چاپ شده است.