شخصيت قائل شدن و احترام گذاشتن به فرزندان به طرق زير:
• در صورت بروز خطا از آنها، در ميان جمع به سرزنشان نپردازيم.
• در صورت بروز خطا از فرزندمان، عذرش را بپذيريم و حتي گاهاً براي او عذر بتراشيم و به او بگوييم تو بزرگتر از آني که چنين
خطايي انجام دهي.
• در صورت بروز خطا از آنها، کل اعمال خوب و بدشان را زير سؤال نبريم.
• اگر خواستند کاري انجام دهند به تناسب سن و کاري که ميخواهند، انجام دهند آنان را براي موفق شدن کمک کنيم. مثلاً براي
کودکي خردسال دست گرفتن سيني چاي و بردن آن به اطاق مهمان کار بزرگي است. مرتب او رانترسانيم بلکه به او کمک کنيم تا
شخصيت خود را به نمايش بگذارد. و ... .
• به هنگام انجام کار خوب آنها را تشويق کنيم.
• به دوستان آنان احترام بگذاريم.
• جلو دوستانشان آنان را سرزنش نکنيم و نقطه ضعفهايشان را به رخشان نکشانيم، چرا که در آنصورت دوستانش هم به آنان
احترام نميگذارند.
• به اظهار نظرشان خصوصاً در دوران بلوغ و بعد از آن توجه توجه کنيم. حتي در برخي موارد با آنان مشورت کنيم.
• احترام گرفتن زن و شوهر از همديگر توسط والدين باعث، احترام فرزندان نسبت به آنها ميشود. مثلاً پيش فرزندانشان از همديگر
بدگويي و غيبت نکنند. قدر زحمات متقابل همديگر رابدانند.
• مرد بايد همچون ستوني براي بقاي خانواده انگاشته شود و همسر احترام خوبي نسبت به او قائل شود تا فرزندان در مواقع لزوم
ابهت و بزرگي خاصي را در پدر ببيند. البته ظلمهايي که توسط برخي از مردان انجام ميشود ربطي به دين ندارد و از نوع سوء
استفادههايي است که انسانهاي ظالم هر جا فرصت يابند ظلم خود را اعمال ميکنند.
محبت کردن به فرزندان و ايجاد جوي پر از صميميت در خانواده:
• با جملات شيرين و محبت آميز آنان را خطاب قرار دهيم.
• آنان را از نمرهي 20 کمتر ندانيم که اگر کمتر از 20 گرفتند به تحقير آنان بپردازيم.
• ميزان پيشرفت و توانايي آنان را با پيشرفت ساير کودکان مقايسه نکنيم. بدانيم که خداوند به هر کس ميزان معيني توانايي داده است
و هر کس در کاري بيشتر از ديگران موفق ميشود. توانايي هر فرد بستگي به دو عامل وراثت و اکتساب او دارد. پس پيشرفت او
تماماً در اختيار او نيست. حتي بخش اکتساب نيز به تمامي آنچه که ميخواهد به دلايل گوناگون محيطي و ... نميتواند موفق شود.
مقايسه کردن اغلب يعني: تحقير فرزند، برانگيختن احساس ناتواني و حقارت و ا زدست رفتن عزت نفس و در نتيجه کمرنگ شدن
صميميت در خانواده و گريزان شدن او از والدين و ساير اعضاي خانواده ميشود.
• در محبت کردن بين فرزندانمان تبعيض قائل نشويم. خصوصاً تولد فرزند بعدي يک شوک و تکاني در فرزند قبلي ايجاد ميکند به
طريقيکه فرزند قبلي تمامي حرکات ما را زير نظر قرار ميدهد و هر بار که ميگوييم فرزندم تو ديگر بزرگ شدهاي و نبايد مانند
خواهر يا برادر کوچکتر خود باشي، صاعقهايست که بر سر او زدهايم. ملاک ما از بزرگ شدن آيا فقط همين است که فرزندي ديگر
بعد از متولد شده است اگر چه فاصلهي سني آنها يک يادو يا سه سال باشد؟ يا ... ؟
• در محبت کردن مادر در درجهي اول اهميت قرار دهد. ميزان تناسب محبت مرد نسبت به زن و و در نتيجه پرورش عواطف زن
نسبت به فرزندان، همچون باريدن باران بر کوهساران و در نتيجه پرورش گلها است. مرد هم بايد مديري توانا در حفظ استحکام
خانواده باشد که يکي از وظايف او مصفا نمودن و عاطفي نمودن جو خانواده است.
• براي اثبات محبت خود به بچهها امکاناتي را که برايشان فراهم کردهايم به رخشان نکشيم.
• فرزندانمان را مسبب مشکلات و گرفتاريهاي خود ندانيم و به آنها نگوييم که هر گونه آرامش و استراحت را از ما سلب کردهاند.
• وقتي فرزندانمان مشکلي، هرچند حاد را با ما در ميان ميگذارند، آشفته و نگران نشويم؛ بلکه در مرحلهي اول آنها را به خاطر در
ميان گذاشتن مشکل تشويق و در مرحلهي بعد با کمک هم راهحلهايي ارائه دهيم.
• براي فرزندان وقت بگذاريم و با آنان به گردش و تفريح برويم. در منزل با آنان همبازي شويم بدون اينکه حرکات زننده از ما سر
بزنند.
• در انتقاد از فرزندانمان گاهي تغافل کنيم و بزرگوارانه رفتار نماييم تا پردهي حجب و حياي او پاره نشود. البته اگر خطاي خود را
تکرار کرد بايد او را منع کرد تا غير منضبط و سرکش بار نيايد.
• محبت بايد همراه با قاطعيت باشد و به بهانهي محبت کردن کودک نسبت به ما و سايرين جرأت جسارت پيدا نکند. مثلاً در حين
اينکه در موارد فوق محبت خود را به اثبات ميکنيم در موقعي که بيجهت بهانه ميآورد و ميخواهد بهوسيلهي دادزدن،گريهکردن،
در گوشهاي خزيدن و ساير راههاي نامناسب ما را تسليم خواستهي خود کند، قاطعانه و بدون خشونت در مقابل خواستهي او ايستاد و
به او فهماند که چنين اعمالي راه مناسبي براي رسيدن به خواستهي خود نيستند. بلکه به او ياد دهيم که با بياني مؤدبانه خواستهي خود
را مطرح نمايد و در صورتيکه به او گفتيم برآوردهکردن خواستهي تو از توانمان خارج است به راحتي آن را بپذيرد. البته هر گونه
سختگيري نبايد اين تصور را در او به وجود بياورد که او را دوست نداريم