اصغر قاتل چگونه قربانيانش را مي کشت؟
حوادث - اولين قاتل زنجيره اي ايران، اصغر بروجردي، سال 1312 بازداشت شد.
او اعترافات هولناکي درباره 8 تجاوز و قتلي که در مدت دو ماه حضور در تهران
انجام داده بود، کرد.
اصغر قاتل، پيش از قتل هاي نوجوانان در تهران، 25 نفر را در عراق کشته بود؛
در مجموع 33 قتل.
اولين قرباني علي اصغر بروجردي در تهران، نوجوان 13 ساله اي بود، روزنامه
اطلاعات در گزارش از اعترافات اصغر قاتل از قتل اين نوجوان ولگرد در سال
1312 منتشر کرد: "اين نوجوان در چند نوبت تقريبا 8 ريال از من گرفته بود و
وعده کارهاي خلاف اخلاق مي داد تا اينکه چند روز قبل از ماه رمضان او را در
مسجدشاه ديدم و به او گفتم تاکنون مبلغي پول گرفته يي اما من چيزي نفهميده ام بيا
با هم برويم و من 4 ريال ديگر به تو خواهم داد. آن پسر راضي شد و همراه من آمد
تا از دروازه ماشين بيرون رفتيم او را به خرابه شترخان بردم و ناگهان با مشت به
پهلوي او زدم به وي تعرض کردم و چون خيال مي کردم اگر به هوش بيايد شايد از
دست من شکايت کند دو مشت ديگر به شکمش زدم و او بيهوش شد سپس با چاقو
سرش را بريدم . در آن لحظه که مشغول بريدن سر بودم به هوش آمد و گريه و
التماس کرد اما من توجهي نکردم و پس از قتل جنازه را در همان محل با پيراهن
سفيد و شلوار پاره پاره دفن کردم و از طريق دروازه حضرت عبدالعظيم به شهر
بازگشتم."
تقريبا تمام 8 قرباني اصغر قاتل در تهران، به همين روش کشته شدند. او در مورد يکي ديگر از قربانيانش چنين اعتراف کرد: "پس از
فريب طفل 14 ساله او را به طرف دروازه حضرت عبدالعظيم بردم و در ميان راه چون خسته شده بود با اتومبيل تا کار ماشين رفتيم و
من در آنجا برايش نان و حلوا خريدم ، خورد و سپس به طرف سيد ملک خاتون رفتيم و در يک گودال به وي تجاوز کردم و در يک
لحظه با مشت به شکمش زدم و پسربچه روي زمين افتاد در همين هنگام چاقو را کشيدم ، سرش را بريدم و بدنش را در همان گودال و
سر را در گودالي ديگر دفن کردم."
و همچنين "شش، هفت روز پس از آن قتل از حمالي مراجعه مي کردم که پسربچه يي را ديدم و از او پرسيدم کس و کاري داري گفت
خير، سپس مقصودم را به وي گفتم و او قبول کرد من هم دو قران به او دادم تا با آن ناهار بخورد اما او هم رفت و ديگر بازنگشت
روز بعد او را در خيابان اميريه ديدم و به خرابه بردمش به وي نيز تعرض و رهايش کردم . فردا صبح دوباره دنبال او رفتم اما
نتوانستم وي را پيدا کنم روز بعد مجددا او را ديدم و همراه خود بردم . دو روز بعد باز هم پسرک را ملاقات کردم و او يک قراني را
که از من طلب داشت مطالبه کرد پس از کمي گفت وگو هر طوري بود دوباره او را همراه خود بردم از خيابان پهلوي به پشت جلاليه
رفتيم در آنجا بود که وي 8 قران از من خواست و وقتي من اين پول را به او ندادم گفت به آژان شکايت مي کند. همين که اين را گفت
فورا لگدي به او زدم و لباس هايش را کندم و با چاقو سر وي را بريدم . جسد را همانجا پاي ديوار گذاشتم و سرش را هم در محل
ديگري دفن کردم."
روزنامه اطلاعات در شماره 2140 روز 17 اسفندماه سال 1312 درباره او نوشت: "هر جنايتي ولو هر مدتي از آن بگذرد روزي
طبيعت آن را در معرض انظار عامه خواهد گذاشت . جرم و جنايت خود علايم و آثاري دارد که در نظر جاني و مجرم مجهول است
ولي در نظر آنهايي که سير عملي آنها و مشي کارشان در کشف جرايم و جنايات است مثل صفحه کتاب بازي است . جاني تصور مي
کند همين که آلت جرم را مخفي کرد و آثار آن را از روي زمين برداشت و در قلب زمين پنهان ساخت آسوده و راحت است ولي اين يک
تصور باطل و خيال پوچي است زيرا اغلب ديده شده است که طبيعت و همان قوه نامريي آنها را به دست خود مفتضح و به طرف دار
مجازات کشانده است . علي اصغر، قاتل 33 نفر است . اين حيوان که داراي اين عشق ظالمانه و بي رحمانه بوده با کمال مهارت و
زبردستي روش سبعانه خود را نسبت به نوع بشر تعقيب مي نموده و به قدري در اين عمل جسور و در عين حال مرموز بوده که در
تمام مدت زندگي چندين ساله خود در بغداد کوچکترين آثاري از او به دست نمي آيد. در موقعي که سه جنازه در شترخان اطراف تهران
کشف مي شود دست طبيعت و همان قوه نامريي که از گريبان قاتل دست نخواهد کشيد در نظر ماموران کشف مجسم مي شود، او را به
اطراف محبس مي کشاند ولي باز طوري ظاهر خود را تغيير مي دهد و مهارت به خرج مي دهد که راه را مسدود و خود را مبري جلوه
مي دهد تا مرخص مي شود و بالاخره طبيعت اين جنايتکار عجيب و اين حيوان سبع را روز پنجشنبه 10 اسفند ماه تسليم ماموران مي
کند."