زندگي جمال زاده




سيد محمد علي جمال زاده در سال 1309 هـ . ق. برابر با سال 1270 هـ . ش. در شهر اصفهان به دنيا آمد. پدر او سيد جمال الدين
واعظ همداني معروف به (اصفهاني) از خاندان بزرگ صدر در لبنان و مادر او مريم فرزند ميرزا حسن باقرخان از اعيان شهر اصفهان
بود.
پدر جمال زاده روحاني اي مبارز و از خطيبان و بزرگان مشروطه خواه و موسسان آزادي سياسي در عهد مشروطه به شمار مي رفت و
چون هميشه در حال سخنراني عليه شاه بود، از طرف ظل السلطان (پسر ناصرالدين شاه) حاکم وقت اصفهان، مورد آزار و اذيت قرار
مي گرفت و او مجبور بود در شهرهاي ديگري غير از اصفهان، به سخنراني و بيداري مردم بپردازد و همين آوارگي ها زندگي را براي
خانواده ي او دشوار کرده بود.
خانه ي جمال زاده در آن وقت ها در اصفهان در محله ي بيدآباد و نزديک به چهار سوي عليقلي آقا بود. جمال زاده در چهار سالگي نزد
زن دايي اش (آمنه بيگم) که زن باسوايد بود، البا را ياد مي گرفت و پس از آن به چند مکتب از جمله مکتب پسر (ملا علي اصغر) که به
گفته ي خودش از حيث صورت و سيرت به (ازرق شامي) مي مانست، مي رود و چون از همام جلسه اول فلکه مي شود خيلي زود آن جا
را ترک مي کند.
او دوباره به چند مکتب ديگر جهت تحصيل مراجعت مي کند، اما هيچد کدام با طبع لطيف و مذاق وي خوش نمي آيد. تا اين که مادرش او
را در (راستا بازار) بيدآباد نزد ميرزاحسن صحاف مي گذارد تا هم شاگردي کند و هم از او درس بياموزد. جمال زاده بعدها در خاطرات
خود مي گويد: «تازه آن جا معني خواندن و نوشتن را فهميدم و کم و بيش دستگيرم شد که منظور از ياد گرفتن اين علامت هاي مج معوج
که به نام حروف و حرکات چون کرم هاي زيان کاري از اولين دوره ي کودکي به مغز و ريشه ي عمر اطفال معصوم مي افتد و تا دم
مرگ شيره ي جان شان را مي مکند، چيست.»
دهنه ي همان بازار بيدآباد در کنتار نهر معروف به (ماري بابا حسن) واقع بود، رفتم. عمامه به سرم گذاشتند و با همه ي صغر سن به
صورت طلاب علوم دينيه درآمدم. در آن زمان بيش تر از ده سال نداشتم و با وجود اين اسمم را (رُجيل) که مُصَغّر رَجُل (مرد کوچک)
است، گذاشته بودند.»

داستان نويسي تا قبل از جمال زاده انسجام خاصي نداشت و نويسندگان از سبک خاصي پيروي نمي کردند، به همين دليل گاهي اوقات
ميان سبک هاي نگارشي آن ها تداخل به وجود مي آمد و بايد کسي پيدا مي شد تا به اين نا به ساماني سامان بخشيده و برايش به طور
غيرمستقيم قوانيني ايجاد نموده و سکوت چندهزارساله را مي شکست. البته اين کار قدري جسارت مي خواست، چرا که هرگونه تغييري
ممکن بود خشم سنت گرايان ناآگاه و يا مغرضان آگاه را برانگيزاند.
بالاخره جمال زاده که در غرب تحصيل کرده بود و با ادبيات آن جا به خوبي آشنايي داشت، پا به ميدان گذاشت. او با انتشار مجموعه
داستان «يکي بود، يکي نبود» گام به عرصه ي جديدي گذاشت.
آري، انتشار اين کنتب در سال 1300 هـ . ش در برلن ع8لي رغم شور و شرش، توانست نام محمدعلي جمال زاده را به عنوان پيشواي
نوول يا پدر داستان نويسي براي هميشه در تاريخ ثبت نمايد.
تا قبل از آن «داستان کوتاه يا به اصطلاح فرانسه (nouvelle) بسيار ديتر از رمان در ايران به وجود آمد، زيرا ترجمه ي نمونه هاي
اروپايي اين گونه آثار نيز ديرتر از رمان در ايران منتشر شده بود. شايد نخستين بار در «مجله ي بهار» بود که بعضي از نوول هاي
اروپايي ترجمه و نشر يافت. بعد در «مجله ي دانشکده» آثار نوول نويسان فرانسوي مانند: الفونس دوده، موپاسان، توسط سعيد نفيسي و
رضا هنري و ديگران ترجمه شد و سپس ترجمه ي انواع آن انتشار يافت.»
«چايگين»، خاورشناس روس، در مورد جمال زاده و اثر معروف او «يکي بود، يکي نبود» چنين اورده است: «تنها با يکي بود، يکي
نبود است که مکتب و سبک رئاليستي در ايران آغاز يافت و همين سبک و مکتب است که در واقع شالوده ي جديد ادبيات داستاني در
ايران گرديد و فقط از آن روز به بعد مي توان از پيدايش نوول و قصه و رمان در ادبيات هزارساله ي ايران سخن راند...»
جمال زاده، به خصوص به عنوان نويسنده دي «يکي بود، يکي نبود» نه تنها از لحاظ تقدم تاريخي، بلکه از حيث وضوح و وزن و معني
مقام اول را دارد... بايد گفت که جمال زاده نويسنده اي است که با بهترين نوول نويس هاي اروپا در يک رديف است».
يکي از عواملي که سبب شد تا سبک نگارشي جمال زاده در ايران به عنوان طليعه اي در ادب فارسي مطرح شود، توجه به ساده نويسي
به شيوه ي غرب بود. اين در حالي بود که در کشور ما تا آن زمان غامض نويسي حسن محسوب مي شد و آن را نشانه ي فضل و فضل
فروش مي دانستند.

«مجموعه داستان يکي بود، يکي نبود را که عنوان خود را از فاتحه ي کلام قصه سرايان ايراني گرفته و اولين کتابي بود که بر خلاف
عادت به زبان محاوره يا معمولي نوشته شده بود، ولوله و غوغايي در ايران برپا کرد. گروهي نويسنده را به بي ذوقي و بي سليقگي متهم
کردند که فن نويسندگي را تا حد قبول و پسند عامه تنزل داده و نيز به جامعه و آداب ايراني اهانت کرده است.»
«اهميت جمال زاده در تاريخ ادبيات ايران بيش تر از نظر پيشروي و رهبري ادبي در داستان نويسي جديد است و اين خود کار بزرگي
است. مقدمه ي معروفئ او بر کتاب «يکي بود، يکي نبود» به منزله «مانيفست»، يعني بيانه اي ادبي است که به مکتب جديد نويندگي در
ايران رسميت بخشيده است.»
البته بايد به اين نکته توجه داشت که «تحول نثر فارسي» در ايران باري نبود که حمل آن فقط و فقطي بر دوش جمال زاده سنگيني کرده
باشد، بلکهد ديگران در حمل اين بار سهمي به سزا داشته اند. دکتر خانلري در اين خصوص چنين اهار مي دارد: «در اين شيوه جمال
زاده، مبتکر نيست. اگر از ترجمه ي تمثيلات آخوند زاده و ترجمه ي «حاجي بابا» چشم بپوشيم افتخار اين سبک با داستان نويسي دهخدا
است که در روزنامه ي صور اسرافيل مقالات نيش دار دارد. هجو و انقاد اجتماعي به امضاي «دخو» نوشت و اولين بار الفاظ و
تعبيرات عاميانه را در آثار ادبي اجازه ي ورود داد. اما جمال زاده اصول و قواعد اين شيوه را نوشت و آن را به عنوان يکي از ملکيت
هاي ادب فارسي اعلام کرده است.»

نکته يا که تمام صاحب نظران در مورد جمال زاده به آن اذعان دارند، اشنا بودن او به اصول داستان نويسي به شيوه ي غربي و اعلام
رسميت بخشيدن آن از طرذف او مي باشد: «جمال زاده نه تنها داستان کوتاه اروپايي را به ايران آورده بلکه نخستين مولف يک کتاب
علمي جديد «گنج شايگان يا اوضاع اقتصادي ايران» به روش غربي به زبان فارسي ... نيز هست.»
البته در موفقيت جمال زاده نبايد اين مطلب را از نظر دور داشت که «تقي زاده، جمال زاده را به کار روزنامه نگاري و مقاله نويسي
کشاند و بيش از هر کسي قزويني او را به حرفه ي نويسندگي و داستان نويسي تشويق کرد.»

ويژگي هاي سبکي جمال زاده
داستان هاي جمال زاده عموماً رنگ و بوي خاطره و خاطره نويسي را دارد. خاطراتي که از دوران کودکي در ذهن نويسنده مانده و از
نزديک با آن ها دم خور بوده است. لذا «نظرگاه يا زاويه ي ديد جمال زاده در داستان هيا کوتاه و زمان هايش غالباً اول شخص مفرد
است. «من» يکي آدم اصلي که معمولاً نماينده ي نويسنده است، داستان ها را روايت مي کند. کسي که در مرکز رويدادها و ماجراها قرار
دارد يا به ترتيبي در معرض حوادث قرار مي گيرد. گزينش نظرگاه اول شخص مفرد، نشانه ي علاقه ي نويسنده به گونه اي خاطره
نويسي و حديث نوفس است و چنان مهئ خود جمال زاده بارها گفته است، او بسياير از داستان هايش را بر اساس خاطرات خود و اغلب
خاطرات دوره ي جواني اش نوشته است.»
يکي از ويژگيهاي بارز نثر جمال زاده، مردمي و عامه پسند بودن آن است. جمال زاده نثر را از انحصار افراد تحصيل کرده و خودمدار
بيرون کشد و آن را در اختيار همگان قرار داد.

«حد اعلايد برخورد هنرمندانه ي تو دست يافتن به مفهوم کلي «دموکراسي ادبي» است، يعني گنجاندن انبوهي اصطلاحات و تعابير
عاميانه و ضرب المثل در يک داستان با اين هدف که زبان اصلاح و تکميل شود و ادبيات در دسترس همگان قرار گيرد.»
تأکيد جمال زاده بر نزديک کردن زبان و نوشتار به زبان گفتار و استفاده از لغات و ترکيبات جاير در ميان مردم به عنوان مصالح و
ابزار ادبي، به نثر يا سبک نگارش او جلوه اي ساختگي اغراقذ آميز داده است.»
«تقريباً در همه ي داستان هاي جمال زاده نقش مطلق خير و شر و عواملي نظير سرنوشت و بخت و اقبال، برجسته و تعيين کننده است.
اين نقش برجسته و تعيين کننده را مي توان در آغاز و ميان و پايان خوش داستان ها ديد.»
«براي جمال زاده آن چه اهميت دارد، سبک انشا يا به تعبير خود او «انشاي حکايتي» است و در همه ي داستان هاي او، حتي آثاري که
ترجمه کرده است، اين سبک انشا کمابيش ثابت و يک پارچه است. اصولاً سبک در نظر جمال زاده، در نوشتن متناسب با اقتضاي
موضوع پديدار نمي شود، از پيش مي آيد نه از پي.
آدم هاي داستان هاي جمال زاده با وجود تفاوت هاي شان از لحاظ شغل و مقام و جنس و سن، کمابيش به يک زبان، به همان زبان
عوامانه ي «کوچه بازاري» سخن مي گويند.»
«استاد جمال زاده گويا با فعل «کردن» ميانه يا ندارد و همه جا به جاي آن «نمودن» به کار مي برند و از کلمه ي «خيلي» خيلي بهره
جسته اند به جاي بسيار، بسياري و بسا»

«جمال زاده تأکيد بسيار داشت که زبان نو شتار را به زبان گفتار نزديک کند. نثر جمال زاده ساده و عاميانه است و با واژگاني متنوع و
گسترده، بدون اين که بيانگر لحن، لفظ، لهجه هاي گوناگون، افراد جامعه يا قشر خاصي باشد. زبان او گزارشي و شوخي آميز است و
وابسته به سنت حکايت پردازي و اندرزگويي کلاسيک ايراني است.»
«طنز جمال زاده برخلاف طنز هدايت پيچيده و تاريک و ژرف نيست، صريح و روشن و دلنشين است. آثار اين طنز را به صورت
گزنده و نيش دارش مي توان به سادگي در بيش تر داستان هاي «يکي بود، يکي نبود» يافت.»
«نثر جمال زاده نثر ميانه است. ميانه از اين که نه مثل زبان اديبانه و رسمي درباري قاجار است و نه مانند زبان گفتاري هدايت و آل
احمد و ديگران. بلکه آميزه اي از هر دو.»
«با همه ي زيبايي ها و شيريني هايي که در نثر جمال زاده وجود دارد، از ديدگاه روح الله مهدي پور چند عيب همواره زبان و نثر جمال
زاده را آسوده نگذاشته که اهم آن از اين قرار است.»
1-دل نکندن از نثر مقاله اي، 2. بسامد واژه هاي هم معني و زياده روي در به کار بردن مترادف، 3. استفاده از آرايه هاي ادبي و
صنايع لفظي، 4. استفاده از لغات عربي و اروپايي، 5. به کارگيري صفت هاي پياپي و هم سنگ براي يک نفر، 6. بزرجگ نمايي در
مانندگي کسي که به چيزي يا کسي، 7. ميل به سبک و سياق گذشتگان و نوشته هاي باستاني.
زکريا مهرور در اين خصوص تحقيق جامع و ارزنده يا دارد که با اندکي الخيص در اين جا آورده مي شود.

سبک جمال زاده
الف- توصيف هاي پراطناب و نيش آلود
«ويلان الدوله از آن گياه هاي است که فقط در خاک ايران سبز مي شود و ميوه اي بار مي آورد که نخود هر آش مي نامند.»
«دارالمجانين»
ب-عنصر طنز و شوخ مآبي
«شاهزاده تويسرکاني که از بس پر فيس و افاده بود، تف مي انداخت و سبحان الله تحويل مي داد، اسمش را «»شاهزاده اخ تف سبحان
الله» گذاشته بود.» (از مجموعه يکي بود، يکي نبود)
پ-ويژگي هاي سبک واژگاني و بافت صرفي و نحوي
1-نکات صرفي:
-به کار بردن واژه هاي کوتاه شده ي گفتاري با بسامد کم، مثلا «ماسها» به جاي ماست ها، «بلات» به جاي بلايت، «بش» به جاي
بهش.
-به کار گرفتن فعل ها و کلمات ساده به جاي فعل هاي مرکب و پيشوندي:
«به فراش هاي چناني» به جاي «آن چناني» (فارسي شکر است).
-به کار بردن فعل ها به جاي يک ديگر در زمان مختلف:
«از يک طرف بوي کباب تازه به دماغشان رسيده است (به جاي رسيده بود) و ابدا بي ميل نيستند (به جاي نبودند). (کباب غاز).
-به کارگيري صفات شمارشي ناآشنا و غيرمتعارف:
«ده رأس حمال»، «هشت رأس انگشت»، «مبلغي سرخ و سفيد شد»، «يک شکم کتک».
-آوردن ترکيبات اتباعي که يکي از آن دو مهمل است:
«هارت و هورت»، «باد و بروت»، «سيت و سوت»، «هاج و واج». (فارسي شکر است).
-داشتن واژه هاي نامانوس عربي که در روزگار نويسنده رواج داشته است:
واحد يموت، ما به النزاع، عنق منکسر و منحوس، طرفه العين، کما هو حقه، تحت الحنک، سلس القول (فارسي شکر است).
-به کار گرفتن تعابير و اصطلاحات و لغات عاميانه:
«عادت هم حقيقتا مثل گداي سامري و گربه ي خانگي و يهودي طلب کار و کوت کش (يا به قول تهراني کناس) اصفهاين است که هزار
بار از اين در بيرونش کني، از در ديگر مي آيد.» (يکي بود، يکي نبود)
2-نکات نحوي:
-به کار گرفتن «را» نشانه ي مفعولي بعد از مضاف اليه جزء نخستين فعل مرکب يا انداختن آن:
«چيزي جلب نظرم را کرد.»، «قلبم با کمال شدت بناي زدن را گذاشت.» (يکي بود، يکي نبود).
-به کارگيري جمله هاي پيچيده و مرکب:
«قلتشن ديوان اسم بامسمايي بود و صاحبش چنان که لابد خودتان حدس مي زنيد، مرد سياه توه ي چاق و بلند و سيبيلوي آبله رويي بود با
يک دنيا هارت و پورت و يک خروار اخم و تخم و يک عالم فيس و افاده.» (قلتشن ديوان).
ت-زيبايي شناسي نثر جمال زاده
«ولي ما فريب اين قارت و قورت ها نمي خوريم و تيو دلمان مي دانستيم جعفرخان چند مرده حلاج است ولو لنگش چه قدر آب مي
گيرد...» (يکي بود، يکي نبود).
1-تشبيه به ويژه تشبيهات مرکب در نثر جمال زاده بسيار است:
«کرجي بان هاي انزلي مثل مورچه هايي که دور ملخ مرده اي را بگيرند.»
2-فراواني ترکيب هاي تشبيهي و استعاري:
«بيرق جوع»، «تف سليم»، «خمره ي شکم»، «نوک جمع»، «کنسرت آروغ»، «ديگ آشنايي» و ... (يکي بود، يکي نبود).
3-تنسيق الصفات (توالي صفات معطوف و بديع):
«جواني لات و لوت آسمان جل و بي دست و پا پخمه گاگول و تا بخواهيد بدريخت و بدقواره»
4-جناس:
«انکر و منکر»، «قيانم قيامت»، «تام و تمام»، «زار و نزار»، «خالص خلص.» (يکي بود، يکي نبود)
5-سجع:
«گويي حنجره اش دو تنبوشه داشت: يکي براي بلعيدن لقمه و ديگري بريا بيرون دادن حرف هاي قلنبه» (کباب غاز).
6-به کارگيري مراعات نظير:
از اين رهگذر است که جمال زاده به اطناب گراييده است:
«اشاره هاي کج و کوله و چشم بستن ها و چشم گشودن هاي گوناگون و به جلو آوردن و به عقب بردن لب و لوچه و حرکات مختلفه
الشکل و سر و گردن و شانه و دست ها و انگشت ها که به راستي محتاج يک تفسير کشاف و فرهنگ جامعي است مطالب و معاني و
مضامين بسيار ديگري را مي رسانيد.» (امنيت شکم).
7-تلميحات:
«کله ي اشپختر، شارژدافرروس، سايه روشن، صادق هدايت، کشف امريکا، شيکاگو، پاريس، منچستر.» (کباب غاز).

آثار
نوشته هاي جمال زاده را در هفت گروه مي توان تقسيم کرد:
الف. نگارش هاي پژوهشي
1-1335 هـ . ق. گنج شايگان يا تاريخ اقتصاد ايران، نخستين تأليف تحقيق او (چاپ در برلن).
2-1340 هـ . ق. تاريخ روابط روي با ايران (چاپ برلن و بعد چاپ تهران 1372).
3-1317 پندنامه ي سعدي يا گلستان نيک بختي (چاپ تهران).
4-1321 قصه ي قصه ها (از روي قصص العلماي تنکابني).
5-1337 بانگ ناي (داستان مثنوي مولانا).
6-1341 فرهنگ لغات عوامانه (حدود 7 هزار واژه، اصطلاح و ترکيب) که شالوده ي آن از روزگار نگارش داستان هاي «يکي بود،
يکي نبود» و جمع آوير مقداري از کلمات عوامانه ي فارسي در پايان آن کتاب گذاشته است.
7-1345 طريقه ي نويسندگي و داستان سرايي (چاپ شيراز).
8-1348 سرگذشت حاجي باباي اصفهاني.
9-1366 اندک آشنايي با حافظ.

ب.نگارش هاي داستاني
10-1340 ق. (1300 ش.) يکي بود، يکي نبود (حاوي شش داستان و نخستين کتابي است که جمال زاده به چاپ رسانده است.)
11-1321 ش. دارالمجانين.
12-1321 ش. عمو حسينعلي (بعدها نام جلد اول شاهکار تجديد چاپ شده است.)
13. 1323 ش. صحراي محشر.
14-1325 ش. قُلتَشَن ديوان.
15-1326 ش. راه آب نامه.
16-1333 ش. معصومه ي شيرازي.
17-1344 ش. سر و ته يک کرباس يا اصفهاني نامه (در دو جلد به انگليسي ترجمه شده است).
18-1334 ش. تلخ و شيرين (مجموعه).
19-1337 ش شاهکار (دو جلد).
20-1338 ش. مهنه و نو (مجموعه).
21-1340 ش. غير از خدا هيچ کس نبود. (مجموعه).
22-1343 ش. آسمان ريسمان (مجموعه).
23-1353 ش. قصه هاي کوتاه براي بچه هاي ريش دار (مجموعه).
24-1357 ش. قصه ي ما به سر رسيد (مجموعه).
پ. نگارش هاي اجتماعي، سياسي
25-1338 ش. آزادي و حيثيت انساني.
26-1340 ش. خاک آدم.
27-1341 ش. زمين، ارباب، دهقان.
28-1345 ش. خلقيات ما ايرانيان.
29-1357 ش. تصوير زن در فرهنگ ايران.
ت. نگاري هاي ترجمه اي
«ترجمه هاي جمال زاده دو نوع است: قسمتي آن هاست که پيروي از متن را الزامي دانسته است، مانند آثار شيلر و مولير، قسمتي ديگر
آن هاست که خود را ملزم به تبعيت از اصل نمي دانسته و براي ممناسب ساختن متن با ذوق خواننده ايراني در آن ها دست برده و به
آرايش زباني و تعبيراتي آن ها پرداخته است.»

«جمال زاده در ترجمه مانند اغلب مترجمان متقدم ما، سليقه و نظر مخصوص دارد که به «آداپتاسيون» و «ترجمه ي آزاد» معروف
است که خود او آن را «روسازي» مي نامد... مثلاً تهران را به جاي پاريس و امروز را به جاي چهل سال پيش بگذارد.»
30-1340 ش. قهوه خانه ي سورات يا جنگ هفتاد و دو ملت (از رناردن دوشن پير).
31-ويلهلم تل (از شيللر).
32-1335 ش. داستان بشر (از هندريک وان لون).
33-1355 ش. دون کارلوس (از مولير).
34-1336 ش. خسيس (از مولير).
35-1336 ش. داستان هاي برگزيده (از چند نويسنده ي خارجي).
36-1340 ش. دسمن ملت (از ايبسن).
37-1340 ش. داستان هاي هفت کشور (مجموعه اي از داستان هاي ترجمه شده).
38-1349 ش. بلاي ترکمن در ايران قاجاريه (از بلوک ويل که در مجله ي نگين چاپ شده).
39-1352 ش. قنبرعلي، جوانمرد شيراز (از آرتو کنت دوگوبينو).
40-1357 ش. سير و سياحت در ترکستان ئ ايران (از هانري موزر که در مجله ي نگين چاپ شده).
41-1357 ش. جنگ ترکمن (از آرتو کنت دوگوبينو، ابتدا در سال 50-1349 در مجله ي نگين چاپ شده است).
نوشته هاي خاطراتي
اين نوشته ها به طور پراکنده در مجله ها (عمدتاً راهنماي کتاب، يغما، وحيد و اينده چاپ شده است).
ج. نوشته هاي تفنني
42-هزار پيشه (جلد اول).
43-1339 ش. کشکول جمالي (دو جلد).
44-1342 ش. صندوقچه هاي اسرار (دو جلد).
جمال زاده يکي دو کتاب کوچک هم براي نوجوانان نوشت مانند: اصفهان.
چ.انتقاد و معرفي کتاب
جمال زاده تقريباً هر کتابي را که دريافت مي کرد، مي خواند و در حاشيه ي آن يادداشت هاي ذوقي يا انتقادي مي نوشت. عادتش بر اين
بود که پس از خواندن کتاب تازه رسيده، شمه اي از نظرات خود را براي مولف آن کتاب مي فرستاد و اگر کتاب ارزش مند بود آن
مطالب را در مقاله اي مي آورد و در مجله ها چاپ مي کرد. شايد نزديک به هشتاد مقاله از اين گونه داشته باشد.

مقالات
«جمال زاده، نخستين مقاله ي خود را در نشريه کاوه در پانزدهم ژوييه ي 1916 در برلن زير عنوان «وقتي که يک ملت اسير مي
شود» با نام مستعار شاهرخ منتشر کرد.»
تعداد مقاله هاي سيد علي جمال زاده، از سي صد عنوان تجاوز مي کند و مي توان آن ها را به 13 طبقه تقسيم کرد:
1-مباحث ادبي، فرهنگي؛
2-تاريخ خاطرات؛
3-انتقاد و بررسي کتاب؛
4-معرفي خاورشناسان؛
5-هنر، صنعت، موسيقي؛
6-زبان فارسي؛
7-مباحث اجتماعي و عامه اي؛
8-جغرافيايي، تاريخي؛
9-علوم؛
10-تصوف و عرفان؛
11-اديان و مذاهب؛
12-فلسفه؛
13-گوناگون

سال شمار زندگي جمال زاده
1270 ش./ 1309 ق. (13 ژانويه 1892 م.) تولد در اصفهان
1281 ش./ 1321 ق. هجرت به تهران.