خواجه شمس الدين محمد بن محمد حافظ شيرازي ( حدود 727 - 792 هجري قمري ) ، مشهور به لسان الغيب ، شاعر و
غزلسراي بزرگ قرن هشتم ايران و يکي از سخنوران نامي جهان است .
شمس الدين محمد ، درخانواده اي آشنا به علوم ادب ، به سال 726 هجري قمري ، در شيراز به دنيا آمد ، جداو ، يا پدرش ، از موطن
خود ( اصفهان يا تويسركان ) ، در زمان اتابكان فارس به شيراز آمد و در آنجا ماند مادرش از مردم كازرون بود . مسكن حافط ، محله «
شيادان » شيراز بود كه اين محله با محله ي « مورستان » در زمان كريم خان زند ، يكي شد و مجاور « درب شاهزاده » قرار دارد .
حافظ قريب چهل سال در حوزه درس استادان آن زمان : « قوام الدين عبدالله » ، « مولانا بهاء الدين عبدالصمد بحرآبادي » ، « مير سيد
شريف علامه گرگاني » ، « مولانا شمس الدين عبدالله » و « قاضي عضدالدين عيجي » ، حضور يافت و به همين سبب ، در اغلب دانش
هاي زمان خود تسلط پيدا كرد .

اطلاعات چنداني از خانواده و اجداد خواجه حافظ در دست نيست و ظاهراً پدرش بهاء الدين نام داشته و در دوره سلطنت اتابکان فارس از
اصفهان به شيراز مهاجرت کرده است. شمس الدين از دوران طفوليت به مکتب و مدرسه روي آوردو آموخت سپري نمودن علوم و
معلومات معمول زمان خويش به محضر علما و فضلاي زادگاهش شتافت و از اين بزرگان بويژه قوام الدين عبدا... بهره ها گرفت.
در خصوص سال دقيق ولادت او بين مورخين و حافظ ‌شناسان اختلاف نظر وجود دارد . دکتر ذبيح الله صفا ولادت او را در 727 (
تاريخ ادبيات ايران ) و دکتر قاسم غني آن را در 717 ( تاريخ عصر حافظ ) مي‌ دانند . برخي ديگر از محققين همانند علامه دهخدا بر
اساس قطعه اي از حافظ ولادت او را قبل از اين سال ‌ها و حدود 710 هجري قمري تخمين مي‌ زنند ( لغتنامه دهخدا ، مدخل حافظ). آنچه
مسلم است ولادت او در اوايل قرن هشتم هجري قمري و بعد از 710 واقع شده و به گمان غالب بين 720 تا 729 روي داده ‌است .
سال وفات او به نظر اغلب مورخين و اديبان 792 هجري قمري است . ( از جمله در کتاب مجمل فصيحي نوشته فصيح خوافي ( متولد
777 ه.ق. ) که معاصر حافظ بوده و همچنين نفحات الانس تاليف جامي ( متولد 817 ه.ق. ) صراحتاً اين تاريخ به عنوان سال وفات
خواجه قيد شده‌ است ) . مولد او شيراز بوده و در همان شهر نيز وفات يافته‌ است .

نزديک به يک قرن پيش از تولّد او ( يعني در سال 638 ه‌ق - 1240 م ) محي‌ الدّين عربي ديده از جهان فرو پوشيده بود ، و 50 سال
قبل از آن ( يعني در سال 672 ه‌ق - 1273 م ) مولانا جلال ‌الدّين محمد بلخي ( رومي ) درگذشته بود .
بسياري حافظ شيرازي را بزرگ ‌ترين شاعر ايراني تمام دوران ‌ها مي ‌دانند . بيشتر اشعار حافظ غزل مي‌ باشد و بن ‌مايه غالب غزليات او
عشق است .

ديوان حافظ
ديوان حافظ که مشتمل بر حدود 500 غزل ، چند قصيده ، دو مثنوي ، چندين قطعه ، و تعدادي رباعي است ، تا کنون بيش از چهارصد
بار به اشکال و شيوه ‌هاي گوناگون ، به زبان اصلي فارسي و ديگر زبان ‌هاي جهان به ‌چاپ رسيده است . شايد تعداد نسخه‌ هاي خطّي
ساده يا تذهيب گرديده آن در کتابخانه‌ هاي ايران ، افغانستان ، هند ، پاکستان ، ترکيه ، و حتي کشور ‌هاي غربي از هر ديوان فارسي
ديگري بيشتر باشد .
حافظ به زبان عربي يعني نگه دارنده و به کسي گفته مي ‌شود که بتواند قرآن را از حفظ بخواند .

زبان و هنر شعري
همچون همه هنر هاي راستين و صادق ، شعر حافظ پرعمق ، چندوجه ، تعبيرياب ، و تبيين ‌جوي است . او هيچ ‌گاه ادعاي کشف و غيب
‌گويي نکرده ، ولي از آن‌ جا که به ژرفي و با پرمعنايي زيسته ‌است و چون سخن و شعر خود را از عشق و صدق تعليم گرفته ‌است ، کار
بزرگ هنري او آينه‌ دار طلعت و طينت فارسي‌ زبانان گرديده ‌است .
مرا تا عشق تعليم سخن کرد
حديثم نکته هر محفلي بود
مگو ديگر که حافظ نکته‌ دان ‌ست
که ما ديديم و محکم جاهلي بود

غزليات
حافظ را چيره ‌دست ‌ترين غزل سراي زبان فارسي دانسته ‌اند موضوع غزل وصف معشوق ، مي ، و مغازله‌ است و غزل ‌سرايي را بايد
هنري دانست ادبي ، که درخور سرود و غنا و ترانه پردازي‌ است .
با آنکه حافظ غزل عارفانه مولانا و غزل عاشقانه سعدي را پيوند زده ‌است ، نوآوري اصلي به ‌سبب تک بيت ‌هاي درخشان ، مستقل ، و
خوش ‌مضمون فراواني ست که ايجاد کرده ‌است . استقلالي که حافظ از اين راه به غزل داده به ميزان زيادي از ساختار سوره ‌هاي قرآن
تأثير گرفته ‌است ، که آن را انقلابي در آفرينش اينگونه شعر دانسته‌ اند
نديدم خوشتر از شعر تو حافظ
به قرآني که اندر سينه داري

نمونه ‌اي از اشعار
پيش از اينت بيش از اين انديشه ‌ي عشّاق بود
مهرورزي تو با ما شهره آفاق بود
ياد باد آن صحبت شب ها که با نوشين ‌لبان
بحث سرّ عشق و ذکر حلقه عشّاق بود
پيش ازين کاين سقف سبز و طاق مينا برکشند
منظر چشم مرا ابروي جانان طاق بود
سايه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بوديم او به ما مشتاق بود
حسن مهرويان مجلس گرچه دل مي‌ برد و دين
بحث ما در لطف طبع و خوبي اخلاق بود
شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد
دفتر نسرين و گل رازينت اوراق بود

رباعيات
رباعيات چندي به حافظ نسبت داده شده است هر چند اين رباعيات از ارزش ادبي والايي هم ‌سنگ عزل‌ هاي حافظ برخوردار نيستند اما در
انتساب برخي از آن‌ ها ترديد زيادي وجود ندارد . دکتر پرويز ناتل خانلري در تصحيحي که از ديوان حافظ ارائه داده است . تعدادي از اين
رباعيات را آورده است که ده رباعي در چند نسخه مورد مطالعه خانلري بوده ‌اند و بقيه فقط در يک نسخه ثبت شده‌ اند . خانلري در باره
رباعيات حافظ مي‌ نويسد : « هيچ يک از رباعيات منسوب به حافظ چه در لفظ و چه در معني ارزش و اعتبار چنداني ندارد و بر قدر و
شأن اين غزلسرا نمي ‌افزايد . »
امشب ز غمت ميان خون خواهم خفت
و ز بستر عافيت برون خواهم خفت
باور نکني خيال خود را بفرست
تا درنگرد که بي تو چون خواهم خفت
هر دوست که دم زد از وفا دشمن شد
هر پاک روي که بود تردامن شد
گويند شب آبستن غيب است عجب
چون مرد نديد از که آبستن شد

حافظ و پيشينيان
يکي از باب ‌هاي عمده در حافظ‌ شناسي مطالعه کمي و کيفي ميزان ، گستره ، مدل ، و ابعاد تأثير پيشينيان و هم‌ عصران بر هنر و سخن
اوست . اين نوع پژوهش را از دو ديدگاه عمده دنبال کرده ‌اند : يکي از منظر استقلال ، يگانگي ، بي‌ نظيري ، و منحصر به‌ فرد بودن
حافظ ، و اينکه در چه مواردي او اينگونه‌ است . دوم از ديدگاه تشابهات و همانند ي‌ هاي آشکار و نهاني که مابين اشعار حافظ و ديگران
وجود دارد .
از نظر يکتا بودن ، هر چند حافظ قالب ‌هاي شعري استادان پيش از خودش و شاعران معاصرش همچون خاقاني ، نظامي ، سنايي ، عطار
، مولوي ، عراقي ، سعدي ، امير خسرو ، خواجوي کرماني ، و سلمان ساوجي را پيش چشم داشته ، زبان شعري ، سبک و شيوه هنري ،
و نيز اوج و والايي پيام ‌ها و انديشه ‌هاي بيان‌ گرديده با آن ‌ها چنان بالا و ارفع است که او را نمي‌ توان پيرو هيچ ‌کس به ‌حساب ‌آورد .
کس چو حافظ نگشاد از رخ انديشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
از منظر تأثير آثار ديگران بر حافظ و اشعارش ، پيش ‌زمينه بسياري از افکار ، مضامين ، صنايع و نازک ‌خيالي ‌هاي هنري و شعري
حافظ در آثار پيشينيان او هم وجود دارد .

تأثير حافظ بر شعر دوره‌ هاي بعد
تبحر حافظ در سرودن غزل بوده و با ترکيب اسلوب و شيوه شعراي پيشين خود سبکي را بنيان نهاده که اگر چه پيرو سبک عراقي است
اما با تمايز ويژه به نام خود او شهرت دارد . برخي از حافظ پژوهان شعر او را پايه گذار سبک هندي مي ‌دانند که ويژگي اصلي آن
استقلال نسبي ابيات يک غزل است.

حافظ در جهان( سروده ‌هاي شاعران بزرگ به حافظ)

گوته
گوته ، نبوغ برين ادب آلماني ، « ديوان غربي - شرقي » خود را تحت تاثير « ديوان حافظ » سرود ، و فصل دوم آن را با نام « حافظ‌
‌نامه » به اشعاري در مدح حافظ اختصاص داد که از جمله‌ ي آن‌ ها مي ‌توان به دو شعر زير اشاره کرد :
حافظا ، در غزل ‌هايت مي ‌شنوم
که شاعران را بزرگ داشته ‌اي .
بنگر که اينک پاسخي فراخورت مي ‌دهم :
بزرگ اويي است که اين سپاس به بزرگ‌ داشت اوست .
خود را با تو برابر گرفتن ، حافظا
راستي که ديوانگي است !
کشتي‌ يي پُر شتاب و خروشان
به پهنه‌ ي پُر موج دريا در مي ‌آيد ،
و مغرور و دلير به دلِ خيزاب ‌ها مي ‌زند .
آن و دمي است که اقيانوس درهم ‌اش بشکند .
ولي اين تخته ‌بند پوده هم ‌چنان به پيش مي‌ راند .
در غزل‌ هاي سبک ‌خيز و تند آهنگِ تو
خنکاي سيال دريا است ،
و فورانِ کوه ‌وار آتش نيز .
و گدازه‌ ها مرا در خود غرق مي ‌کنند .
با اين همه خيالي نيز درونم را مي‌ آکند
و شجاعت ‌ام مي ‌بخشد .
مگر نه آن ‌که من نيز در سرزمين خورشيد
زيسته و عشق ورزيده‌ ام !

نيچه
يکي ديگر از شاعران و فيلسوفان به نام آلمان ، نيچه ، نيز در ديوان « اندرز ها و حکمت‌ ها » ، يکي از شعر هاي خود را با نام « به
حافظ ( آواي نوشانوش ، پرسش يک آبنوش ) » به او تقديم کرده ‌است :
ميخانه ‌اي که تو براي خويش پي‌ افکنده ‌اي
فراخ‌ تر از هر خانه ‌اي است
جهان از سر کشيدن مي‌ يي
که تو در اندرون آن مي ‌اندازي ،
ناتوان است .
پرنده‌ اي ، که روزگاري ققنوس بود
در ضيافت توست
موشي که کوهي را بزاد
خود گويا تويي
تو همه ‌اي ، تو هيچي
ميخانه ‌اي ، مي ‌يي
ققنوسي ، کوهي و موشي ،
در خود فرو مي‌ روي ابدي ،
از خود مي‌ پروازي ابدي ،
رخشندگي همه‌ ي ژرفا ها ،
و مستي همه ‌ي مستاني
- تو و شراب ؟

شرح حافظ
بنا به ماهيت و طبيعتش ، شعر حافظ شرح ‌طلب است . اين امر ، به هيچ وجه ناشي از دشواري يا ديريابي آن نيست ، بلکه ، در چند
پهلويي ، پر معنايي ، و فرهنگ ‌مندي شعر حافظ نشان‌ دارد .
مطرب عشق عجب ساز و نوايي دارد
زير هر نغمه که زد ، راه به جايي دارد
همين ويژگي کم‌ همانند ، و نيز عالم ‌گيري و رواج بي ‌مانند شعر اوست ، که از ديرباز شرح ‌نويسان زيادي را برآن داشته ‌است که بر
ديوان اشعار حافظ شرح بنويسند . بيشتر شارحان حافظ از دو قلمرو بزرگ زبان و ادبيات فارسي ، يعني شبه قاره هند و امپراتوري
عثماني ، به صورت زير برخاسته ‌اند .

فال حافظ
ديشب به ‌سيل اشک ره خواب ميزدم
نقشي به ‌ياد خطّ تو بر آب ميزدم
چشمم به‌ روي ساقي و گوشم به‌ قول چنگ
فالي به چشم و گوش درين باب ميزدم
ساقي به صوت اين غزلم کاسه ميگرفت
ميگفتم اين سرود و مي ناب ميزدم
خوش بود وقت حافظ و فالِ مراد و کام
بر نام عمر و دولتِ احباب ميزدم

مشهور است که امروز در خانه هر ايراني يک ديوان حافظ يافت مي ‌شود . ايرانيان طبق رسوم قديمي خود در روز هاي عيد ملي يا مذهبي
نظير نوروز بر سر سفره هفت سين ، و يا شب يلدا ، با کتاب حافظ فال مي ‌گيرند . براي اين کار ، يک نفر از بزرگان خانواده يا کسي که
بتواند شعر را به خوبي بخواند يا کسي که ديگران معتقدند به اصطلاح خوب فال مي‌ گيرد ابتدا نيت مي‌ کند ، يعني در دل آرزويي مي‌ کند
. سپس به طور تصادفي صفحه‌ اي را از کتاب حافظ مي ‌گشايد و با صداي بلند شروع به خواندن مي ‌کند . سپس مي ‌کوشد بنا به آرزوي
خود بيتي را در شعر بيابد که مناسب باشد . اصطلاح خوب فال گرفتن در حالتي گفته مي ‌شود که شخصي چندين بار براي افراد مختلف
فال بگيرد و هر بار براي نيت ‌ها و آرزو هاي متفاوت پاسخي داشته باشد . کساني که ايمان مذهبي داشته باشند هنگام فال گرفتن فاتحه اي
مي‌ خوانند و سپس کتاب حافظ را مي‌ بوسند ، آنگاه با ذکر اورادي آن را مي ‌گشايند و فال خود را مي‌ خوانند .
برخي حافظ را لسان غيب مي گويند يعني کسي که از غيب سخن مي گويد و بر اساس بيتي از شعر حافظ او معتقد است که کسي زبان
غيب نيست :
ز سر غيب کس آگاه نيست قصه مخوان
کدام محرم دل ره در اين حرم دارد

يکي از صنايع شعري ايهام است بدين معني که از يک کلمه معاني متفاوتي برداشت مي شود . ايهام در اشعار حافظ بصورت گسترده مورد
استفاده قرار گرفته . همچنين از مهم‌ ترين خصوصيات شعر حافظ اين است که غزليات او گستردگي مطالب ذکر شده در يک غزل مي
باشد بگونه اي که در يک غزل از موضوع هاي فراواني حرف مي زند . هر بيت شعر حافظ نيز بطور مستقل قابل تفسير است . اين
خصوصيات شعر حافظ باعث شده که هر کس با هر نيتي ديوان حافظ را بگشايد و غزلي از آن بخواند در مورد نيت خود کلمه يا جمله اي
در آن غزل مي يابد و فرد فکر مي کند که حافظ نيت او را خوانده و به وي جواب داده است . غافل از اينکه اين خاصيت شعر حافظ است
و در بقيه غزليات او نيز کلمات يا جملاتي همخوان با نيت صاحب فال وجود دارد .
حافظ زماني که درمانده مي شود به فال روي مي آورد :
از غم هجر مکن ناله و فرياد که دوش
زده ام فالي و فرياد رسي مي آيد

افکار حافظ
روزگار حافظ روزگار زهد فروشي و رياورزي است و حافظ سرسخت و بي باک به مبارزه با اين مرض پرداخته . حافظ رندانه در هواي
پلشت زمان خود جهاني آرماني و انساني آرماني آفريده . آشنايي حافظ با ادبيات فارسي و عرب بر آشنايي او از دين اسلام که کتاب اصلي
آن ( قرآن ) به زبان عربي است افزود و او را تبديل به يک رند آزاد انديش کرد به گونه اي که بخش زيادي از ديوان حافظ به مبارزه با
رياکاران اختصاص داده شده است :
فداي پيرهن چاک ماهرويان باد
هزار جامه تقوا و خرقه پرهيز
به کوي مي فروشانش ز جامي بر نمي گيرند
زهي سجاده تقوي که يک ساغر نمي ارزد
او تعصبات را کنار گذاشته و فارغ از هر قيد و بندي به مبارزه با کساني برخاست که دين و قدرت خود را به عنوان سنگر و سلاحي براي
تجاوز به حقوق ديگران مورد استفاده قرار مي دادند . حافظ در اين مبارزه به کسي رحم نمي کند شيخ ، مفتي ، قاضي و محتسب همه از
کنايات و اشعار او آسيب مي بينند .
مي خور که شيخ و حافظ و مفتي و محتسب
چون نيک بنگري همه تزوير مي کنند
حافظا مي خور و رندي کن و خوش باش ولي
دام تزوير مکن چون دگران قرآن را
او باده نوشي را برتر از زهد فروشي رياکاران مي داند :
باده نوشي که دراو روي و ريايي نبود
بهتراز زهد فروشي که در او روي و رياست
مي خورکه صد گناه زاغيار در حجاب
بهتر ز طاعتي که ز روي ريا کنند
برخي حافظ را مانند نيچه و گوته فيلسوفي حساس به مسائل وجودي انسان مي‌ دانند که آزاد انديش است و دروغ ستيز و خرافات ستيز .

واژه ‌هاي کليدي حافظ
در ديوان حافظ کلمات و معاني دشوار فراواني يافت مي‌ شود که هر يک نقش اساسي و عمده ‌اي را در بيان و انتقال پيام ‌ها و انديشه‌ هاي
عميق بر عهده دارد . به عنوان نقطه شروع براي آشکارايي و درک اين مفاهيم بايد با سير ورود تدريجي آن ‌ها در ادبيات عرفاني آغاز
گرديده از قرن ششم و با آثار سنايي و عطار و ديگران آشنايي طلبيد . از جمله مهم ‌ترين آن ها مي‌توان به رند و صوفي و مي اشاره داشت
:

رند
شايد کلمه ‌اي دشوار‌ياب ‌تر از رند در اشعار حافظ يافت نشود . کتب لغت آن ‌را به عنوان زيرک ، بي ‌باک ، لاابالي ، و منکر شرح مي‌
دهند ، ولي حافظ از همين کلمه بد‌معني ، واژه پربار و شگرفي آفريده است که شايد در ديگر فرهنگ ‌ها و در زبان ‌هاي کهن و نوين جهان
معادلي نداشته باشد .
اهل کام و ناز را در کوي رندي راه نيست
رهروي بايد جهان سوزي نه خامي بي ‌غمي
آدمي در عالم خاکي نمي ‌آيد به ‌دست
عالمي ديگر ببايد ساخت وز نو آدمي

صوفي
حافظ همواره صوفي را به بدي ياد ‌کرده ، و اين به سبب ظاهر ‌سازي و ريا‌کاري صوفيان زمان او بوده است . آنان به‌ جاي آن که به
‌راستي مردان خدا باشند و روندگان راه حقيقت ، اغلب خرقه‌ داران و پشمينه‌ پوشاني بودند که بويي از عشق نابرده به تند‌خويي شهرت
داشتند و پاي از سراي طبيعت بيرون نمي‌ نهادند .
درين صوفي‌ و شان دَردي نديدم
که صافي باد عيش دُرد‌نوشان
نقد صوفي نه همه صافي بيغش باشد
اي بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
در برابر صوفي ، حافظ از عارف با نيکويي و احترام ياد‌کرده ، و عارف را اغلب همان صوفي راستين با کردار و سيمايي رندانه دانسته
است .
در خرقه چو آتش زدي اي عارف سالک
جهدي کن و سرحلق رندان جهان باش

مي
مگر که لاله بدانست بي وفايي دهر
که تا بزاد و بشد جام مي ز کف ننهاد

آرامگاه حافظ
آرامگاه حافظ در شمال شهر شيراز ، پايين ‌تر از دروازه قرآن ، در يکي از قبرستان هاي معروف شيراز به نام خاک مصلي قرار دارد و
مساحت آن 19116 متر مربع است . 65 سال پس از درگذشت حافظ ، در سال 856 هجري قمري ( برابر 1452 ميلادي ) ، شمس‌
الدين محمد يغمايي وزير ميرزا ابوالقاسم بابر گورکاني ( پسر ميرزا بايسنغر نواده شاهرخ بن تيمور ) حاکم فارس ، براي اولين بار
ساختماني گنبدي شکل را بر فراز مقبره حافظ بنا کرد و در جلو اين ساختمان ، حوض بزرگي ساخت که از آب رکن‌ آباد پر مي ‌شد . اين
بنا يک بار در اوايل قرن يازدهم هجري و در زمان حکومت شاه عباس صفوي ، و ديگر بار 350 سال پس از وفات حافظ به دستور
نادرشاه افشار مرمت شد . در سال 1187 هجري قمري ، کريم خان زند بر مقبره حافظ ، بارگاهي به سبک بنا هاي خود ، شامل تالاري
با چهار ستون سنگي يکپارچه و بلند و باغي بزرگ در جلو آن ساخت و بر مزارش سنگ مرمري نهاد که امروز نيز باقي است .
بعد از عمارتي که کريم خان زند بر مقبره حافظ ساخت در طول يکصد و شصت سال تعميرات زيادي به وسيله اشخاص خيرخواه انجام
گرفت تا آنکه در سال 1315 به کوشش شادروان علي اصغر حکمت بناي کنوني با بهره گيري از عناصر معماري روزگار کريم خان زند
و يادمان هاي حافظيه توسط آندره گدار فرانسوي طراحي و اجرا شد.

در کنار مزار حافظ عرفا و شعراي نامداري به خاک سپرده شده اند .
آرامگاه حافظ در منطقه حافظيه و در فضايي آکنده از عطر و زيبايي جان‌ پرور گل ‌هاي شيراز در هم ‌آميخته با شور اشعار خواجه واقع
شده ‌است . اين مکان يکي از جاذبه ‌هاي مهم توريستي هم به‌ شمار مي ‌رود ، و در زبان عاميانه خود اهالي شيراز ، رفتن به حافظيه
معادل با زيارت آرامگاه حافظ گرديده ‌است . اصطلاح زيارت که بيشتر براي اماکن مقدسي نظير کعبه و بارگاه حسين‌ بن علي ، امام سوم
شيعيان به ‌کار مي ‌رود ، به‌ خوبي نشان ‌گر آن‌ ست که حافظ چه چهره مقدسي نزد ايرانيان دارد . معتقدان به حافظ رفتن به آرامگاه او را
با آداب و رسومي آييني همراه مي‌ کنند ، از جمله با وضو به آنجا مي ‌روند ، و در کنار آرامگاه حافظ کفش خود را از پاي بيرون مي
‌آورند که در فرهنگ مذهبي ايران نشانه احترام و قدسي بودن مکان است . آرامگاه حافظ هم‌ چنين مکاني فرهنگي‌ است . به ‌عنوان مثال ،
برنامه ‌هاي مختلف شعر خواني شاعران مشهور يا کنسرت خوانندگان بخصوص سبک موسيقي ايراني و عرفاني در کنار آن برگزار مي
‌شود . حافظ شيرازي در شعري پيش‌ بيني کرده‌ است که مرقدش پس از او زيارت ‌گاه خواهد شد :
بر سر تربت ما چون گذري ، همّت خواه
که زيارت ‌گه رندان جهان خواهد بود