شهاب الدين يحيي بن حبش بن اميرک سهروردي، ملقب به المويد بالملکوت، خالق البرايا و قدح الزند- آتش افروز و شگفتي
آفرين- و معروف به شيخ مقتول، شيخ شهيد و شيخ اشراق در سال‌ 533 -549 هجري -  در شهر سُهرورد ديده به جهان گشود. شهر
سُهرورد ( گل سرخ)، در جنوب زنجان و غرب سلطانيه در ايالت جبال، يعني ماد کهن واقع شده بود. اين شهر در قرن ششم هنوز آبادان و
پُر رونق بود. سهروردي پس از سپري کردن ايام کودکي  در سهرورد، براي فراگيري دانش راهي مراغه شد. در مراغه نزد مجدالدين جيلي
به فراگيري حکمت پرداخت. فخرالدين رازي هم شاگرد ‌اين استاد بود و درهم‌آن‌جا با سهروردي آشنا شد، اين دو با هم مباحثاتي نيز داشتند.
سهروردي پس از چندي، براي ادامه‌ي تحصيل راهي اصفهان شد. اصفهان در آن روزگار مهم‌ترين فرهنگْ شهر ايران زمين بود. در آن
شهر نزد ظهيرالدين قاري به خوبي با مباني فلسفه‌ي مشا آشنا شد.
از آن پس زنده‌گي پُر فراز و نشيب و هميشه در سفر وي آغاز شد. به ديدار مشايخ بسياري رفت و مجذوب انديشه‌ي عرفاني شد. چندي در
دياربکر اقامت کرد، در آن‌جا با دل‌گرم ترين پذيرايي دربار سلجوقيان روم روبرو شد. درهم‌آن‌جا بود که با فخرالدين مارديني آشنا شد.
تصويري که از منش و انديشه‌ي سهروردي در ذهن مارديني نقش بست بسيار جالب و گويا است. وي درباره‌ي سهروردي به دوستان خود
مي‌گويد: « نمي دانيد که اين جوان به چه آتشي مي‌سوزد و با چه شعله‌اي مي‌درخشد. در عمر خود کسي را که همانند آن باشد نديده‌ام. اما از
افراط ِ شور او و از بي احتياطي او در حفظ زبان خود، نسبت به او بيم‌ناکم. از آن مي‌ترسم که اين افراط و بي احتياطي به بهاي جان‌اش
تمام شود.» سهروردي به سفر خود ادامه داد از آناطولي به شامات رفت، مناظر زيباي شام وي را مسحور خود کرد. در يکي از سفرهاي
خود از دمشق به حلب رفت و در آن جا با ملک ظاهر شاه، پسر صلاح الدين ايوبي ملاقات کرد.

ملک ظاهر شاه مجذوب حكيم جوان، سهروردي شد و از وي خواست كه در دربار وي در حلب ماندگار شود. سهروردي كه مسحور و
مجذوب مناظر آن ديار شده بود، شادمانه پيش‌نهاد ملك ظاهر شاه را پذيرفت و در حلب ماند. اما ديري نگذشت که کار بحث و مناظره‌ي وي
با علماي قشري و مجريان شريعت و قضات بالا گرفت. در جامعه‌ و فرهنگي که نهان زيستي و مُهر کردن دهان و دوختن لب، شيوه‌ي
تداوم و بقاي زتده‌گي است؛ بديهي است آن که اسرار هويدا کند، بر سر دار خواهد رفت. سر سبز سهروردي را نه فقط زبان سرخ، بل عقل
سرخ وي بر باد داد. سهروردي سوداي حکيم- فرمان‌روا را در سر مي‌پروراند. سيف الدين آمدي حکايت مي‌کند: « در حلب با سهروردي
ملاقات کردم. گفت که مُلک روي زمين به دست من خواهد افتاد. پرسيدم‌اش که از کجا اين حرف را مي‌گويد؟ پاسخ داد خواب ديدم مثل اين
که دارم آب دريا را سر مي‌کشم. گفتم شايد تعبير خوابي که ديدي چيزي از قبيل شهرت علمي و امثال آن باشد. ولي ديدم که او از انديشه‌اي
که در دل‌اش جاي گرفته است دست بردار نيست.» سهروردي سوداي برانداختن نظام دِرم و دينار را در سر مي‌پروراند. شمس الدين
تبريزي در اين باره به صراحت مي‌گويد: « اين شهاب الدين مي‌خواست که اين دِرم و دينار بر گيرد که « سبب فتنه است و بريدن دست‌ها
و سرها.» معاملت خلق به چيزي ديگر باشد.» هم چنين نبايد از ياد بُرد که در آن زمان صلاح الدين ايوبي تازه توانسته بود خاندان فاطمي
مصر را، که از مهم‌ترين اميدهاي اسلامِ باطني اسماعيليه بود در هم بکوبد. و از آن‌جا که واژه‌گان سهروردي گاهي بسيارنزديک به ادبيات
اسماعيليه و فاطميان بود؛ قضات به راحتي مي‌توانستند براي وي پرونده‌ي محکمه پسند، بسازند. و چنين بود که علماي جليل القدرت
سهروردي را به جرم الحاد، فساد در دين، دعوي نبوت، مرتد و کافر، مهدورالدم اعلام کردند. و به دستور صلاح الدين ايوبي و به رغم
مخالفت هاي مَلک ظاهر شاه، سرانجام در دوازده هم مرداد ماه سال 570 برابر با 29ژوييه 1191 ميلادي، وي را در سن سي و هشت
ساله‌گي در زندان حلب به قتل رساندند.

تقسيم بندي آثار شيخ اشراق
با وجود اين‌که مجال تجربه‌ي زنده‌گي طولاني از سهروردي، توسط حاکمان و عالمان حاکم دريغ شد، اما وي توانست باوجود فرصت اندک
آثار بسياري خلق کند. از سهروردي چهل و نُه اثر به جاي مانده است. از اين چهل و نُه اثر سيزده جلد آن به فارسي و بقيه به زبان عربي
است. پژوهش‌گران، آثار سهروردي را به شيوه‌هاي گوناگون تقسيم بندي کرده‌اند. نخستين بار لويي ماسينيون آثار سهروردي رابه سه گروه
متمايز دسته بندي کرد. ماسينيون آثار سهروردي را به آثار دوره‌ي جواني( رساله‌هاي عرفاني) آثار نيمه‌ي عمر ( مشايي) و آثار اشراقي
تقسيم نمود. اين تقسيم بندي با مطالعات بعدي مورد ترديد واقع شد. پس از وي هانري کربن، که نقش بسياري در معرفي سهروردي داشت،
آثار وي را به چهار گروه متمايز تقسيم کرد. دکتر سيد حسين نصر با بازنگري در آثار سهروردي آثار وي را به پنج گروه تقسيم کرد.
سرانجام محسن کديور با رجوعي دوباره به آثار سهروردي و شروح و تعليقات آن‌ها و تحقيقات انجام يافته، آثار سهروردي را به شش دسته
تقسيم کرد. تقسيمي که به نظر پذيرفتني تر از ساير تقسيم بندي‌هاي تا کنوني است.

دسته‌ي اول:
آثاري که به‌طور ويژه به مباني فلسفه‌ي اشراق مي‌پردازد. در اين دسته تنها مي‌توان کتاب حکمة الاشراق را جاي داد. زيرا اين کتاب با تمام
آثار سهروردي متفاوت است و در حقيقت سنگ بناي فلسفه‌ي اشراقي وي به حساب مي‌آيد. وي در اين اثر سيماي تمام عيار فلسفه‌ي تأسيسي
خود را جلوه‌گر مي‌سازد. به گفته‌ي خود سهروردي، کليد درک انديشه‌ها و يافته‌هاي او در همين کتاب است.

دسته‌ي دوم:
در اين دسته، چهار اثر آموزشي و نظري سهروردي که همه‌گي به زبان عربي است، قرار مي‌گيرد. اين چهار کتاب عبارت‌اند از:
التلويحات، المشارع و المطارحات، المقاومات، اللمحات. در اين آثار نخست از فلسفه‌ي مشايي، با خوانش ويژه‌ي سهروردي سخن رفته
است. سپس بر اين پايه، فلسفه‌ي اشراق مورد بررسي قرار مي‌گيرد. هر چهار کتاب داراي سه بخش منطق، طبيعيات و الهيات است. 
التلويحات، مهم ترين کتاب در اين دسته از آثار سهروردي است. در حقيقت المطارحات به منزله‌ي شرحي است بر التلويحات، اللمحات در
حکم خلاصه‌ي آن است و المقاومات الحاقي است بر التلويحات.

دسته‌ي سوم:
در اين دسته، رساله‌ها  و کتاب‌هاي فارسي و عربي قرار دارد که درحقيقت درون‌مايه آن‌ها، خلاصه و يا شرح تفصيلي آثار دسته‌ي اول و
دوم است. در اين دسته دو رساله‌ي مهم هياکل النور و الالواح العماديه قرار دارد که به زبان عربي نوشته شده است و توسط خود سهروردي
به فارسي برگردانيده شده است. رساله‌ي في اعتقاد الحکما به زبان عربي و رساله‌هاي پرتونامه و بستان القلوب به زبان فارسي نيز در اين
دسته جاي مي‌گيرد.

دسته‌ي چهارم:
در اين دسته، حکايت‌هاي رمزي و داستان‌هاي عرفاني سهروردي قرار دارد. آثاري که به گفته‌ي جعفر مير صادقي: « با وجود پيچيده‌گي
و رمزآميز بودنشان، قبل از هر چيز قصه‌اند... قصه‌هايي که از نظر خوش ساختي و ايجاز با  بهترين نمونه‌هاي داستان‌ کوتاه قرن بيستم
قابل مقايسه‌اند. شروع مطلب در هر يک از اين قصه‌ها آن‌چنان استادانه و ميخ‌کوب کننده است که حتا نظير آن را در بهترين داستان‌هاي
کوتاه معاصرمان هم بندرت مي‌بينيم.» زبان بيشتر اين رساله‌ها فارسي است و برخي از آن‌ها عبارت‌اند از: عقل سرخ، صفير سيمرغ، آواز
پَر جبرئيل، لغت موران، في حالت طفوليت، روزي با جماعت صوفيان، الغربة الغربيه و نيز رساله‌ي في المعراج که هنوز منتشر نشده است
.

دسته‌ي پنجم:
نوشته‌ها، ترجمه‌ها، تفسير‌ها و شرح‌هايي  است که سهروردي به رشته‌ي تحرير در آورده است. آثاري چون شرح فارسي اشارات بوعلي
سينا، ترجمه‌ي رسالة الطير بوعلي، و از همه مهم‌تر رساله‌ي في حقيقة العشق يا مونس العشاق که برگرفته از رساله‌ي في العشق بوعلي سينا
است. هم چنين تفسير چند سوره از قرآن و برخي از احاديث نبوي که تاکنون منتشر نشده است، در اين دسته از آثار جاي مي‌گيرد.

دسته‌ي ششم:
نيايش‌ها و مناجات‌نامه‌هايي که همه‌گي به زبان عربي است و الواردات و التقديسات خوانده مي‌شود. اين آثار نيز تاکنون منتشر نشده است.

فلسفه اشراق
سهروردي کسي است که مکتب فلسفي اشراق را بوجود آورد که بعد از مرگش وسعت يافت. او نظريه خود را در اواخر قرن ششم و اوايل
قرن هفتم ارائه کرد. سهروردي را رهبر افلاطونيان جهان اسلام لقب داده‌اند. او خود فلسفه اش را حکمت اشراق ناميده بود که به معناي
درخشندگي و برآمدن آفتاب است و اقوام لاتين آن را aurora conurgens نام نهاده اند. اما اين تفکر فلسفه خاص افلاطوني نيست و در
آن آراي افلاطون و ارسطو و نوافلاطونيان و زرتشت و هرمس و اسطوره تحوت و آراي نخستين صوفيان مسلمان در هم آميخته است.
مکتب سهروردي هم فلسفه هست و هم نيست. فلسفه است از اين جهت که به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نمي‌داند.
عرفان است از اين نظر که کشف و شهود و اشراق را شريف ترين و بلندمرتبه ترين مرحله شناخت مي‌شناسد. او به سختي بر ابن سينا مي
تازد و از کليات و مثل افلاطون دفاع مي‌کند. بر وجودشناسي ابن سينا ايراد مي‌گيرد که چرا اظهار داشته که در هر شئ موجود، وجود
امري حقيقي است و ماهيت امري اعتباري، و براي تحقق محتاج وجود است. در حالي که طبق حکمت اشراق، ماهيت امري حقيقي است و
وجود امري اعتباري

نورالانوار
سهروردي وجودشناسي خود را «نورالانوار» نام داده است. همان حقيقت الهي که درجه روشني آن چشم را کور مي‌کند. نور را نمي‌توان با
کمک چيز ديگر و نسبت به آن تعريف کرد، زيرا تمام اشيا با نور آشکار مي‌شوند و طبعا بايد با نور تعريف شوند. «نورالانوار» يا «نور
مطلق» همان وجود مطلق است و تمام موجودات، وجود خود را از اين منبع کسب کرده اند و جهان هستي چيزي جز مراتب و درجات
گوناگون روشنايي و تاريکي نيست. به همين دليل سلسله مراتب موجودات بستگي به درجه نزديکي آن ها با «نورالانوار» دارد، يعني به
ميزان درجه «اشراق» و نوري که از نورالانوار به آن ها مي‌رسد.

آثار
فهرست کامل آثار فارسي و عربي شهاب الدين يحيي سهروردي با استفاده از فهرست شهرزوري و مقايسه آن با فهرست (ريتر) در
دائرةالمعارف اسلاميه بشرح زير آمده‌است:
1- المشارع و المطارحات، در منطق، طبيعيات، الهيات.
2- التلويحات.
3- حکمةالاشراق، در دو بخش. بخش نخست، در سه مقاله در منطق، بخش دوم در الهيات در پنج مقاله. (اين کتاب مهم‌ترين تأليف
سهروردي مي‌باشد و مذهب و مسلک فلسفي او را بخوبي روشن مينمايد).
4- اللمحات، کتاب مختصر و کوچکي در سه فن از حکمت، يعني: طبيعيات، الهيات و منطق.
5- الالواح المعاديه، در دانشهاي حکمت و اصطلاحات فلسفه.
6- الهياکل النوريه، يا هياکل النور. اين کتاب مشتمل بر آراء و نظريه‌هاي فلسفي مي‌باشد، بر مسلک و ذوق اشراقي. سهروردي نخست آن
را به زبان عربي نگاشته و سپس خود آن را به پارسي ترجمه کرده‌است.
7- المقاومات، رساله مختصري است که سهروردي خود آن را به منزله ذيل يا ملحقات التلويحات قرار داده‌است.
8- الرمز المومي(رمز مومي) هيچيک از نويسندگاني که آثار و تأليف‌هاي سهروردي را ياد کرده‌اند، از اين کتاب نامي نبرده‌اند، جز
شهروزي که آن را در فهرست سهروردي آورده‌است.
9- المبدء والمعاد. اين کتاب به زبان پارسي است، و کسي جز شهرزوري از آن ياد نکرده‌است.
10- بستان القلوب، کتاب مختصري است در حکمت، سهروردي آن را براي گروهي از ياران و پيروان مکتب خود به زبان پارسي در
اصفهان نگاشته‌است.
11- طوراق الانوار، اين کتاب را شهرزوري ياد کرده، ولي ريتر از آن نام نبرده‌است.
12- التنقيحات في الاصول، اين کتاب در فهرست شهرزوري آمده ولي ريتر از قلم انداخته‌است.
13- کلمةالتصوف. شهرزوري اين کتاب را با اين نام در فهرست خود آورده، و ريتر آنرا بنام (مقامات الصوفيه) ياد کرده‌است.
14- البارقات الالهية، شهرزوري اين را در فهرست خود آورده و ريتر از آن نام نبرده‌است.
15- النفحات المساوية، شهرزوري در فهرست خود ياد کرده و ريتر نام آن را نياورده.
16- لوامع الانوار.
17- الرقم القدسي.
18- اعتقاد الحکما.
19- کتاب الصبر. نام اين چهار کتاب اخير در فهرست شهرزوري آمده و در فهرست ريتر ديده نمي‌شود.
20- رسالة العشق، شهرزوري اين کتاب را بدين نام آورده‌است، ولي ريتر آنرا بنام «مونس العشاق» ياد کرده‌است. اين کتاب به زبان
فارسي است.
21- رساله در حالة طفوليت، اين رساله به زبان فارسي است. شهرزوري آنرا ياد کرده و ريتر آنرا نياورده‌است.
22- رساله روزي با جماعت صوفيان، اين رساله نيز به زبان پارسي است. در فهرست شهرزوري آمده و از ريتر ديده نمي‌شود.
23- رساله عقل، اين نيز به زبان پارسي است، در فهرست شهرروزي آمده، و در فهرست ريتر ديده نمي‌شود.
24- شرح رساله «آواز پر جبرئيل» اين رساله هم به زبان پارسي است.
25- رساله پرتو نامه، مختصري در حکمت به زبان پارسي است، سهروردي در آن به شرح بعضي اصطلاحات فلسفي پرداخته‌است.
26- رساله لغت موران، داستان‌هائي است، رمزي که سهروردي آن را به زبان پارسي نگاشته‌است.
27- رساله غربةالغربية، شهرزوري اين را به همين نام ياد کرده‌است، اما ريتر آنرا بنام (الغربةالغربية) آورده‌است. داستاني است که
سهروردي آن را به رمز به عربي نگاشته و در نگارش آن از رساله (حي بن يقطان) اين سينا مايه گرفته، و يا بر آن منوال نگاشته‌است.
28- رساله صفير سيمرغ، که به پارسي است.
29- رسالةالطير، شهرزوري نام اين رساله را چنين نگاشته، ولي ريتر نام آنرا (ترجمه رساله طير) نوشته‌است. اين رساله ترجمه پارسي
رسالةالطير ابن سينا مي‌باشد که سهروردي خود نگاشته‌است.
30- رساله تفسير آيات «من کتاب الله و خبر عن رسول الله». اين رساله را شهرزوري ياد کرده و ريتر از آن نام نبرده‌است.
31- التسبيحات و دعوات الکواکب. شهرزوري اين کتاب را بهمين نام در فهرست خود آورده، اما در فهرست ريتر کتابي بدين نام
نيامده‌است. ريتر مجموعه رساله‌ها و نوشته‌ها و نوشته‌هاي سهروردي را که در اين نوع بوده، يکجا تحت عنوان (الواردات و التقديسات) در
فهرست خود آورده‌است و احتمال داده مي‌شود که کتاب التسبيحات.... نيز جزء مجموعه مزبور باشد.
32- ادعية متفرقه. در فهرست شهرزوري آمده‌است.
33- الدعوة الشمسية. شهرزوري از اين کتاب ياد کرده‌است.
34- السراج الوهاج. شهرزوري اين کتاب را در فهرست خود آورده‌است، اما خودش درباره صحت نسبت اين کتاب به سهروردي ترديد
نموده‌است، زيرا مي‌گويد: (والاظهر انه ليس له) درست تر آنست که اين کتاب از او نباشد.
35- الواردات الالهية بتحيرات الکواکب و تسبيحاتها. اين کتاب تنها در فهرست شهرزوري آمده‌است.
36- مکاتبات الي الملوک و المشايخ، اين را نيز شهرزوري نام برده‌است.
37- کتاب في السيمياء. اين کتابها را شهرزوري نام برده، اما نامهاي ويژه آنها را تعيين نکرده و نوشته‌است اين کتابها به سهروردي
منسوب مي‌باشد.
38- الالواح، اين کتاب را شهرزوري يک بار (شماره 5) در فهرست خود ياد کرده که به زبان عربي است و اکنون بار دوم در اينجا
آورده‌است که به زبان پارسي است. (سهروردي خود اين کتاب را به هر دو زبان نگاشته، يا به يک زبان نگاشته و سپس به زبان ديگر
ترجمه کرده‌است).
39- تسبيحات العقول و النفوس والعناصر. تنها در فهرست شهرزوري آمده‌است.
40- الهياکل. اين کتاب را شهرزوري در فهرست خود يکبار بنام (هياکل النور) ياد کرده و مي‌گويد به زبان عربي است و بار ديگر به
عنوان الهياکل آورده‌است و مي‌گويد به زبان پارسي است. اين را نيز سهروردي خود به هر دو زبان پارسي و عربي نگاشته‌است.
41- شرح الاشارات. پارسي است. تنها در فهرست شهرزوري آمده‌است.
42- کشف الغطاء لاخوان الصفا. اين کتاب در فهرست ريتر آمده و در شهرزوري مذکور نمي‌باشد.
43- الکلمات الذوقيه و النکات الشوقيه، يا «رسالةالابراج» اين کتاب نيز تنها در فهرست ريتر آمده‌است.
44- رساله (اين رساله عنوان ندارد) تنها در فهرست ريتر آمده‌است. ريتر نوشته‌است: موضوعهائي که در اين رساله از آنها بحث شده،
عبارت است از جسم، حرکت، ربوبية(الهي)معاد، وحي و الهام.
45- مختصر کوچکي در حکمت: شهرزوري اين را ياد نکرده، ولي در فهرست ريتر آمده‌است، و مي‌گويد: سهروردي در اين رساله از
فنون سه گانه حکمت يعني منطق، طبيعيات و الهيات بحث مي‌کند.
46- شهرزوري و ريتر منظومه‌هاي کوتاه و بلند عربي از سهروردي نقل کرده‌اند که در موضوعهاي فلسفي و اخلاقي يا عرفاني مي‌باشد،
نظير قصيده عربي مشهور ابن سينا: سقطت اليک من.... که مطلع يکي از آنها اين بيت مي‌باشد.
ابداً تحن اليکم الارواح - و وصالکم ريحانها والروح