خانه ۴۰۰ ساله بزرگترین معمار ایران
سوم اردیبهشت ماه در تقویم های امروزی به نام شیخ بهایی به ثبت رسیده است. دانشمندی که ردپای نبوغ معماری اش در تمام بناهای
ماندگار دوران صفوی به چشم می خورد و حالا زنده ترین یادگار او خانه ای است که در اصفهان و نزدیکی مسجد جامع این شهر از او
باقی مانده است.
اوایل دهه ۷۰ بود که عبدالعظیم جلالی فراهانی و همسرش، اشرف از آلمان به اصفهان سفر آمدند و خانه مخروبهای را که به خانه
شیخبهایی معروف بود، خریدند. خانه ای با دیوارهای فروریخته و لوله های ترکیده و رنگ های پس زده دیوارها که سه سال بعد،
عمارت اشرافی زیبایی شد که معماری ایرانی را به رخ می کشید.
زمانی که جلالی و همسرش این خانه را برای سکونت خود خریدند، میراث فرهنگی هنوز روی این بنا دست نگذاشته بود، دو سال بعد،
یعنی در سال ۱۳۷۵ کارشناسان میراث فرهنگی اصالت خانه را ثابت کردند و آن را در فهرست آثار ملی به ثبت رساندند.
اشرف جلالی روایت خرید خانه و بازسازی آن را این طور روایت می کند: «کارگرها به این راحتى کار نمىکردند. حق هم داشتند، این
خانه مخروبه تمام بود. زیرزمینش تا سقف پر از خاک شده بود، فرغون فرغون خاک پر مىکردند و مىبردند سرکوچه که با ماشین
ببرند. یک در و پنجره سالم نمانده بود. این گچ برىها مثل تاریکى شب سیاه بود. اگر خودم آستین بالا نمىزدم و سرشان نمىایستادم و
شب و روز کار نمىکردم، کار تمام نمىشد.»
شیخ بهایى کودکى و جوانى اش را در قزوین سپرى کرده بود و از زمانی که شاهعباس پایتخت را از قزوین به اصفهان تغییر داد، شیخ
بهایی هم به عنوان مشاور شاه به اصفهان آمد تا شهرسازى اصفهان و تقسیم آب زاینده رود را طراحی کند و نصف جهان امروز را سر
و سامان دهد. شهری که حالا بعد از صدها سال هنوز بناهای تاریخی اش را از آسیب حوادث طبیعی و جنگ ها حفظ کرده است.
شیخ بهایی در سال ۱۰۳۱ هجری قمری در ۷۸ سالگی درگذشت و بنا به وصیتی که کرده بود، در نزدیکی بارگاه امام رضا (ع) به
خاک سپرده شد. اما خانه ای که نیمی از عمر خود را در آن گذرانده بود، ماند تا به دست مونیخ نشینانی بیفتد که می خواستند نیمه دوم
عمرشان را در اصفهان بگذرانند. اشرف جلالی می گوید: «وقتى صدام موشک اندازى را شروع کرد، این محله زیر و زبر شد، خانهها
ویران شدند، ستونهاى مسجد جامع فروافتادند، طاقهاى بازار سلجوقى ازهم شکافتند، اما این خانه فقط شیشههایش شکست!»
اسفندماه ۹۱ عبدالعظیم جلالی فراهانی بعد از یک دوره طولانی بیماری درگذشت اما چند ماه قبل از آن، وصیت کرده بود که خانه اش
را به میراث فرهنگی نفروشد. جلالی گفته بود هیچ وقت راضی نمی شوم خانهام را به سازمانی که دارای بناهای درحال تخریب است،
بفروشم. اگر هم روی این خانه تعصب دارم به این دلیل است که نمی خواهم به چای خانه و قهوه خانه تبدیل شود.