رکوردهاي ايران
سنگين وزن ترين بدلکار ايراني








«هرکسي مي شنيد مي خواهم بدکار شوم به من توصيه مي کرد که وقتم را براي فعاليت در اين رشته تلف نکنم و به سرعت بحث وزن مرا به
ميان مي کشيد و مي گفت که سنگين وزن بودنم مانع اين مي شود که بدلکار خوبي شوم اما من گوشم به اين حرف ها بدهکار نبود. به همين
خاطر تمام تلاشم را کردم تا در اين کار موفق شوم و امروز توانستم ثابت کنم يک سنگين وزن هم مي تواند بدلکار خوبي باشد. فقط کافي
است هيجان را دوست داشته باشد و به ماجراجويي علاقه مند باشد.»

اين جمله ها را ايمان هنرکار در حالي به زبان مي آورد که با داشتن ۱۲۰ کيلوگرم وزن، لقب سنگين وزن ترين بدلکار ايراني را به خود
اختصاص داده و تا به امروز موفق شده در پروژه هاي بدلکاري زيادي کار کند.

مرد جواني ايستاده و هندوانه اي را روي سرش نگه داشته است. اين هندوانه قرار است توسط مرد ديگري که شمشير به دست دارد روي سر
مرد جوان به دو نيم تقسيم شود. نفس در سينه حاضران حبس شده و همه نگران هستند که مبادا اتفاقي براي مرد جوان رخ بدهد. در اين هنگام
مرد شمشير به دست، شمشير خود را بالا مي برد، عده اي چشم هايشان را مي بندند اما بقيه دلشان مي خواهند اين صحنه را از دست ندهند.
در يک چشم بر هم زدن مرد جوان شمشير خود را پايين مي آورد و هندوانه را روي سر همکارش به دو نيم تقسيم مي کند بدون اين که آسيبي
به او برساند. پسر جوان با چشم هاي بسته اين کار را انجام مي دهد. اين کار، براي ايمان هنر کار، بدلکاري معمولي اي است. او سنگين وزن
ترين بدلکار ايراني است که هيچ کس تصورش را هم نمي کرد که روزي موفق به انجام اين کارها شود.

وزنم پايين نيامد که نيامد
شش سال بيشتر نداشت که به پيشنهاد مادر و پدرش به کلاس هاي ژيمناستيک رف. وزنش در همان سن و سال هم زياد بود. دوستان و هم
باشگاهي هايش فکر مي کردند که او نمي تواند از پس کلاس ها به خوبي بربيايد اما مربي اش اين نظر را نداشت. او در همان سن و سال
توانست يکي از انعطاف پذيرترين بدن ها را در ميان هم باشگاهي هايش داشته باشد. «از همان دوران کودکي دوست داشتم خطر را تجربه
کنم. علاقه شديدي به هيجان داشتم. نمي توانستم يک دقيقه يک جا بنشينم. دلم فقط دنبال ماجراجويي بود. به همين خاطر به سمت ورزش هايي
مانند جودو، کونگ فو و سلاح سرد رفتم. شايد باورتان نشود اما بيشتر زمان من در طول زندگي ام به ورزش کردن سپري شده اما هيچ وقت
وزنم پايين نيامد. حتي براي خودم هم سوال بود که چرا يک کيلوگرم هم از وزنم کم نمي شود اما بعدها با اين موضوع کنار آمدم و سعي کردم
به دنبال علاقه مندي هايم بروم.»

با مشکل قلبي را پل کردم
ايمان حتي با انجام ورزش هاي سنگين هم از وزنش کم نمي شد به همين خاطر به دکتر مراجعه کرد تا دليل اين مشکل را بداند.
«چند سال پيش از اين که وارد کار بدلکاري شوم به دکتر مراجعه کردم و متوجه شدم که تيروئيدم کم کار است و مشکل قلبي هم دارم. زماني
که فهميدم مشکل قلبي دارم خيلي ناراحت شدم اما اصلا اميدم را از دست ندارم.»

آقاي بدلکار کاري از دستش برنمي آمد به جز اين که مشکل تيروئيد و مشکل قلبي اش را از همه پنهان کند تا بتواند ورزش را ادامه دهد. او
مي خواست هر طور که شده در مبارزه با مشکلات جسمي اش سربلند بيرون بيايد. به همين خاطر زير نظر پزشک، ورزش کردنش را ادامه
داد. «چک آپ» مي شدم. دکتر خبر داشت که رشته هاي ورزشي هيجان انگيز کار مي کنم اما هيچ وقت نگذاشتم کسي بداند که بيماري دارم.
تا اين که با راپل آشنا شدم. خودم هم باورم نمي شد بتوانم از ارتفاع بالا به راحتي را پل کنم اما عزمم را جزم کردم تا اين را هم امتحان کنم.
تجربه هاي ورزشي ام را به مربي ام ارائه دادم او هم قبول کرد تا با من، راپل کار کند.»

ايمان هيچ وقت زماني که براي اولين بار به ارتفاع رفت تا راپل کند را از ياد نمي برد. او در ارتفاع قرار داشت و ضربان قلبش بالا رفته
بود، وزنش بالا بود و در ارتفاع، اين موضوع اذيتش مي کرد اما زماني که چند ثانيه از شروع راپل گذشت، او توانست از پس آن ارتفاع
بربيايد و خودش را به همه ثابت کند. «غير از راپل من توانسته بودم در کار با سلاح سرد و ذن (تمرکز در ضربه با سلاح) به تجربه خوبي
برسم. در بيشتر رشته هاي رزمي از جمله کي دو، جودو و... هم کار کرده بودم. خوشحال بودم که راپل را هم پشت سرگذاشتم. حالا ديگر
وقت تجربه کردن کارهاي ديگر بود. شايد همين افکار بود که باعث شد در اين دوران از طريق يکي از دوستانم با تيم بدلکاران «ستارگان
اکشن» آشنا شوم.»

حضور در سريال قلب يخي تا مرگ
يک روز ايمان هنرکار به سر تمرينات تيم بدلکاران رفت و زماني که حرکت هاي آنها را از نزديک ديد يک دل نه صد دل به رشته بدلکاري
علاقه مند شد. به همين خاطر به سراغ مدير گروه رفت و گفت که مي خواهد بدلکار شود اما زماني که مدير تيم او را ديد به او گفت که بهتر
است وزنش را کم کند و بعد سراغ اين رشته بيايد اما اين پسر ماجراجو آمادگي جسماني خود را به مدير تيم ثابت کرد و زماني که انعطاف
بدني و آمادگي اش به مسئولان ثابت شد به او اجازه کار در تيم را دادند. «در اين مدت هم، من مشکل تيروئيد و مشکل قلبي ام را پنهان کردم،
شاگرداني که در تيم بودند همان روز اول گفتند که من به خاطر وزن بالايم نمي توانم سرعت خوبي در بدلکاري داشته باشم و کار در اين
رشته با تمام رشته هاي ديگر فرق دارد اما بعد از چند ماه به آنها هم ثابت کردم که مي توان سنگين وزن بود و بدلکار خوبي هم شد.
شايد باورتان نشوداما من توانستم در کنار کلاس هاي بدلکاري ام، پارکور هم کار کنم و به نتايج خوبي برسم.»

آقاي بدلکار با خودش فکر مي کرد که بازيگران چاق هم نياز به بدل دارند و مي تواند در خيلي از موارد به تيم بدلکاري کمک کند. «به ياد
دارم خيلي زود به کار در سريال قلب يخي دعوت شدم. از آنجا که من دوره پيشرفته کار با سلاح را سال ها پي آموخته بودم از من خواسته شد
به همراه چند نفر ديگر از همکارانم به بازيگران اين سريال کار بار سلاح گرم و سرد را آموزش دهيم.»
چندي بعد پسر ۲۳ساله ما به کار در سريالي به نام «مرگ» دعوت شد. او در اين سريال هم به عنوان تک تيرانداز در چند سکانس ظاهر شد.
همچنين طراحي صحنه هاي اکشن اين سريال هم به عهده ايمان بود. اين بدلکار جوان از آنجا که کار با حريق را هم آموخته بود چاشني گذاري
براي انفجار در صحنه هاي اکشن اين سريال را هم به دست گرفت و يک تنه ميدان را اداره مي کرد.
«به من پيشنهاد شد به همراه تيم، طراحي صحنه هاي اکشن يک تله فيلم به نام نيمکتي براي دو نفر را هم به عهده بگيرم. کار اين تله فيلم يکي
از هيجان انگيزترين تجربه هاي من بود.»

نيمکتي براي دو نفر
در فيلم نيمکتي براي دو نفر، ايمان قرار بود در جاده الموت يک جيپ را به فاصله دو متر از سطح زمين بلند کند و در يک نقطه مشخص
فرود آورد اما قسمت هيجان انگيز اين سکانس درست جايي بود که جيپ به روي زمين مي آمد. «تمام طراحي صحنه را انجام دادم همه چيز
درست و طبق برنامه پيش رفت. جيپ دو متر و نيم از سطح زمين بلند شد و بعد هم در نقطه مشخص شده به روي زمين آمد اما مشکل اينجا
بود که درست همان لحظه که جيپ به روي زمين مي آمد بايد يک وانت مقابلش مي پيچيد. در اين صحنه اگر حتي چند سانتي متر هم خطا مي
کرديم يک فاجعه خطرناک به وقوع مي پيوست، اين کار يکي از سخت ترين کارهايي بود که شايد هيچ کس فکر نمي کرد که خوب و شسته و
رفته از کار در بيايد اما من موفق شدم به همراه گروه، اين سکانس را خوب پيش ببرم.»

مهم نيست چاقم
ديگر ايمان ۱۲۰ کيلو بودنش را از ياد برده بود. تجربه هاي زياد در اين مدت باعث شد همه به ايمان، ايمان بياورند. او پس از کار در تيزر
بانک ملي که به صورت معلق روي زمين و آسمان ماند، مديريت بخش بدلکاران فيلم کوتاه «شهر تو بد، شهر من خوب» را برعهده گرفت.
در جشنواره خلاقيت هم که در دانشگاه هنر برگزار شد از او و همکارانش هم دعوت شد. در اين ميان ايمان حسابي جمع را غافلگير کرد.
او با اعتماد به نفس درحالي که يک حوله به تن داشت خود را آتش زد و ۱۵ثانيه دويد و باعث حيرت تماشاچيان شد.
حالا ايمان هنر کار اين روزها اصلا هيچ مشکلي با مشکلات جسمي اش ندارد و سال هاست که از ياد برده است که کم کار بودن تيروئيد و
تپش قلب بالا مي توانست روزي او را از بدلکار شدن دور کند. «اگر خيلي راحت مي نشستم در خانه مي گفتم من چاق هستم و مشکل جسمي
دارم، هيچ وقت به اينجا نمي رسيدم. اين روزها ديگر مشکلات قلبي و تيروئيدم را از کسي پنهان نمي کنم تا به مردم بگويم مي شود با وجود
خيلي از مشکلات، با اراده آهنين در کاري که قصد انجامش را داري موفق شوي، حالا يکي از بزرگترين اهداف من، کار در بهترين شرکت
اکشن دنياست.»